۱. در جلسه یازدهم رساله عملیه ۴ در موضوع اشفتگیهایی که انسان امروزه را فرا گرفته مطالب بسیاری گفته شد. در آنجا گفته شد که: "انسانهایی که در جوامع امروزی زندگی میکنند، این بهره از حیات را دارند که بدلیل وفور رسانههای جمعی و انفجار اخبار و اطلاعات، مدام و بدونوقفه در معرض افکار و عقاید و دادههای فراوان قرار دارند و امکان غفلت -از آن نوع که در جوامع قدیمی فراوان است- کمتر برای آنان فراهم میشود" و در ادامه اینکه: "چنین است که امروزه، انگیزه و تصمیم حرکت و تغییر زندگی مادی و معنوی، میل رفتن و متفاوت شدن و رسوب نکردن از هر زمانی بیشتر است". اما با این حال: "به همین اندازه که میل و توجه و انگیزه به این امور افزایش یافته، به موازات آن شاهد افزایش تصاعدی انواع آشفتگیهای انسانی و عمق و حجم آن هستیم. انسانی که بر اثر هجوم اطلاعات و اخبار و گزارشهای مختلف از رشد و پیشرفت مادی و معنوی دیگران -و در نتیجه با دخالت دادن عامل بیرونی- انگیزه و تمایل بسیاری برای تغییر خود پیدا نموده، همزمان به دلیل درونی نبودن این عوامل و عدم آمادگی باطنی و عدم رشد تکاملی طبیعی و خودجوش دچار انواع آشفتگیهای روحی، روانی و ذهنی است". اما وقتی به اوضاع منطقه و کشور خود نگاه میکنیم: "وضعیت دوگانه افزایش همزمانِ انگیزه و آشفتگی در کشورهای خاورمیانه چه بسا از جهاتی بیشتر باشد و در این میان، کشور ما به دلائل گوناگون دارای شدیدترین رشد تصاعدیِ این عامل دوگانه است. بدون اینکه از تحقیقات و نمونهگیریهای آماری معتبری برخوردار باشیم، میتوان حدس زد که حداقل در بعضی از شاخصهها، شاهد بالاترین رکورد در جهان باشیم. این وضعیت چنان پیچیده شده، و عوامل و آثار و مختصات آن چنان درهمتنیده که میتوان ادعا کرد اکنون در یک «اغتشاش روحی و روانی» قرار داریم. شرایطی که عوامل مثبت و منفی در بالاترین حد خود تجمیع شدهاند!"
۲. در آنجا در مورد این آشفتگیها و عوامل و نتایج و درمانهای آن به تفصیل صحبت شد. اگرچه در آن صحبت مطالب بسیاری مطرح شد اما دامنه بحث و حقایق مربوط به آن چنان گسترده است که هنوز "یک حرف از هزاران" در این موضوع گفته نشده! بنابراین لازم است که دوباره و چندباره به آن بپردازیم و راههای کنکاش خویشتن و پیدا کردن این موارد و درمان آن را بررسی کنیم.
۳. اما در اینجا بخش خاصی از این آفتها را مورد بررسی قرار میدهیم: "تضادها و تناقضهای درونی" و "جای گرفته درون انسان و در باور و اندیشه" و "رسوبکرده در ملکات و زندگی انسان" که بخش عمده آن چنان ناخوداگاه و بدونتوجه است که عموما حتی تحمل شنیدن آن را هم نداریم...
۴. تناقض در اینجا منظور آن باورها و حالات و تمایلات و نیتهایی است که در زمانهای مختلف و یا در یک زمان بروز و ظهور پیدا کرده و در تناقض با یکدیگر است. تفاوتی ندارد که این جلوههای متناقض چگونه بروز پیدا کند، آنچه مهم است اینکه به دلیل تناقض بین آنها تمام نیروها و تلاش و توان انسان از بین میرود و فایدهای نصیب انسان نمیشود.
۵. روشنترین شکل تناقض در انسان حالات و کمالات و گرایشهایی است که به صورت روشن و عیان وجود دارد و در تناقض واضح با یکدیگر است: اینکه انسان در این زمان جهتگیری مشخصی دارد و زمانی دیگر جهتی متضاد با آن. روشن است که تغییرات روحی و فکری در انسان در جای خود مورد قبول است و اگر در اثر تغییر و سیر فکری یا عملی فرد چنین تفاوتی در جهتگیری او پیدا شود؛ هیچ مشکلی وجود ندارد. زمانی این تناقض غیرقابلقبول است که تغییرات زودتر و بیشتر از این است و نشان از باورها و حالات گوناگونی و متضادی است که در فرد وجود دارد. چنین سرعت و مقداری در تفاوت نشان از این است که در واقع تغییری در فرد رخ نداده، بلکه از ابتدا و به صورت همزمان این تناقضها و باورها یا خصلتها و جهتگیریهای آن موجود بوده است. علامت روشنتر این آفت این است که تفاوت و تناقض ادامه پیدا میکند و به صورت تناوبی در زمانها و موقعیتهای بعدی بروز و ظهور مییابد. یافتن چنین تناقضها برای انسانی که عناد با خود نداشته باشد چندان سخت نیست و کنکاش حداقلی و یا استفاده از رفاقت در مسیر حرکت انسان به راحتی انسان را به این تناقضهای خویشتن میرساند.
۶. گاهی تناقضها از این مخفیتر است: قرار گرفتن در دستههای متفاوت و متناقض واقعیتها و انتخابهایی که انسان در زندگی خود انجام داده یا بدون انتخاب با آن روبرو شده است. انسانی که مسیری در زندگی را انتخاب کرده، اما با بخشی دیگر از حالات و روحیات او در تناقض و مخالفت است و نمیتواند انها را با هم جمع کند و یا همت و انرژی لازم برای حل کردن این تناقض را ندارد و یا خصلتها و خودخوهیها اجازه "برخورد درست با خویشتن" را نمیدهد و در نتیجه در این تناقض میماند و حتی چه بسا خودش را تقصیرکار و عامل مشکلات میداند و خودش را لعنت میکند، اما توان و همت و اراده بازگشت به خویشتن و حل کردن را ندارد و چه بسا عمری را در این رنج میگذراند اما برای نجات خود کاری نمیکند!
۷. مرتبهای دیگر از این آفت برای کسانی است که انتخاب روشن و واضحی در زندگی کرده و تمایلات بدون نقصی -از جهت تناقض درونی- دارند اما واقعیتها و مقصد و مطلوب آنان به گونه سادهسازی و غیرواقعی شده که در ذات خود و در سیر زندگی انسانی نمیتواند جوابگوی فرد بوده و در غموض و تناقض و گردنههای واقعی گرفتار میشود. انسانی که اعتقاد و اصلی فرامادی را میپذیرد و دوست دارد که همه زندگی ظاهری و باطنی خود را با آن هماهنگ کند، اما این اعتقاد و اندیشه چنان بسیط و ساده است که قابلیت تحمل این همه واقعیات زندگی را ندارد و فرد به زودی در توجیه اعتقاد خود و در اتکا به این اصول دچار گردنههای غیر قابل عبوری میشود.
۸. مرتبهای فراتر و سختتر در "گرفتاری تناقضی" انسان زمانی است که فرد در چهارچوبهای اندیشهای خود "منتظم فکری و فرااندیشهای" را پذیرفته و با تمام وجود به آن اعتقاد و اتکا دارد اما اصل و اساس این منتظم دچار تناقضهای جدی و ریشهای است که در سختیهای زندگی -بیشتر معنوی- نمیتواند او را پیش براند و گرفتار و زمینگیر و پریشان میکند. بیشتر این حالت زمانی اتفاق میافتد که افرادی با ظرفیتهای بسیار تحت غلبه ذوق و احساس به دنبال فضیلتهای برتر میروند، اما همه توجه آنان به فضیلتهای غیر ذاتی و بیرونی و برامده از گرایشهای بیرونی است. چنین حالتی در کشور ما بیشترین خسارت و تخریب را دارد و دلیل اصلی آن غلبه تبلیغات دینی توسط متولیان رسمی است که نگاه سطحی و غیرتوحیدی به دیانت و ارزشهای اخلاقی دارند و توانستهاند با تحریک احساسات و عواطف و علمکردن الگوها و اسوههایی برتر و بالاتر، موجهایی از هواداران را تحتتاثیر خود قرار دهند اما در ادامه، نسلهای مستعد و فکور جامعه دچار انواع مشکلاتی از این تناقضها و تردیدها و ناتوانیها در مدیریت زندگی روحی و معنوی خود شدهاند و "مردد و شکاک و بلاتکلیف" یا "منکر و مخالف و سرگردان" باقی ماندهاند. برای چنین آفتی غیر از دستورات و مراقبات و برنامههای "انکار" هیچ راه حلی وجود ندارد. مشکل اساسی این نوع تناقض در این است که تا وقتی که به بنبست نخورده، چنان موافق ذوق و احساس انسان است که هیچ تذکری را برای اصلاح نمیپذیرد و زمانی که به بنبست خورد هم میپندارد که راهحلی وجود ندارد و تمام ذوق و احساس او حالت معکوس گرفته و دوست دارد تمامی منتظم فکری خود را دور بریزد و علیه آن عصیان کند و باور ندارد که مشکل از نوع نگاه او بوده و چنین است که باز هم در مقابل حالت غلط قبلی به وضعیت نادرست دیگری دچار میشود و عده اندکی امکان استفاده از این بنبست و صعود به اندیشه و معارف بالاتر را پیدا میکنند. در نشست ۱۰۹ حکمت نامتناهی در مورد "فضیلت و دیانت ذاتی و جوهری" و "راهی که غیر آن است" توضیحات مقدماتی بیان شده است.
۹. اما حالتی دیگر از تناقض و تشتت در انسان میتواند وجود داشته باشد که اگرچه ضعیفتر است و خسارت و آسیب کمتری ایجاد میکند اما به دلیل عمیق و رسوبی و ناخوداگاه بودن میتواند ادامهدار بوده و به راحتی انسان نتواند به آن دسترس پیدا کند بلکه چه بسا کاملا منکر آن گردد و حتی در مقابل کسی که آن را مطرح میکند، حالت مخالفت و ضدیت بگیرد و ناراضی و گلهمند بشود. بیشتر این وضعیت زمانی رخ میدهد که خصلت خاصی از انسان به صورت کاملا ناخودآگاه امکان استفاده از اصول و امکانات حرکتی مهم در یک مسیر را برای انسان سد میکند. به عنوان مثال، خصلت مخفیکاری بیدلیل در حرکت جمعی، خصلت خودکمبینی و خودزنی در مسیر حرکت روحی مبتنی بر عزت نفس، خصلت یأس و تردید در حرکت روحی ذاتی، خودخواهی و خودبینی در جایی که فرد باید ارتباط بسیاری با معلم و راهنمای خود داشته باشد، تمایل به خودفریبی در مسیری که مبتنی بر اعتماد بر سالک است و بسیاری از خصایص و صفاتی که آب زلال اندیشه را گلالود نموده و فرد متوجه نمیشود که درکجا هست و چه میخواهد و چه میگوید... گاهی تمایل انسان به کمالات و احساس عقبماندگی باعث میشود که جُنگی از برنامهها را بر خود هموار نموده و این حجم به صورت عملی عاملی برای عقبماندگی او میشود و گاهی خصلتها و برنامهها بدون اینکه مانعی ایجاد کند تنها باعث کندی و رخوت برنامههای انسان شده و عملا نتیجه را از بین میبرد. اگرچه برای همه این تناقضهای ذکرشده نیاز به کنکاش وجودی هست، اما این مورد خاص -که در بند ۹ ذکر شد- را شاید بدون رفاقتهای دقیق و مهندسی شده و نهادینه نتوان به دام انداخت.
۱۰. حالتی لطیفتر و پنهانتر و در عین حال سختتر وجود دارد که در آخرین مراحل حرکت انسان چنان گریبان را میگیرد که غیر از استقامت و تحمل سختی بسیار راهحلی ندارد. این حالت زمانی است که به صورت رسمی و ارادی تمام موارد تناقض و تشت مدیریت شده اما رسوب و اثر عملی آن موجود باشد و به صورت اعلامنشده و عملی انسان را در بزنگاهها زمینگیر نموده و حتی بعد از توجه انسان وسعی در اصلاح آن به راحتی قابلتغییر نیست.
۱۱. اینها مواردی است که برای آشنا شدن ذهنی بیان شد. تذکر همیشگی را به یاد داشته باشید که هیچکدام را نباید همچون کلیشهای در نظرگرفت که انسان بر خودش تحمیل کند. همه اینها تمرین و تعلیم برای قوی شدن درک و ذهن انسان است و فرد باید بتواند خود را تحلیل نموده و در درک اوضاع خودش صاحبنظر گشته و راهحلها و دستورات خاص خود را استنباط نماید.
۱۲. همانطور که در جلسه یازده رساله چهار توضیح داده شد معالجات، حواشی و مطالب زیادی در مورد این تناقضها و آشفتگیها وجود دارد که بخشی از آن در آنجا توضیح داده شد. آنچه که در اینجا لازم است تکرار شود این که:
اولا مسیر یافتن این تناقضها و ریشههای آن از کنکاش وجودی و توجه به خود و مواظبت و رفتارهای معکوس می گذرد. در آن جلسه گفته شد که:" برای گذر از آشفتگیها بهترین کار رجوع به ریشههای پیدایش یا درمان آن در وجود خود است. کنکاش وجودی، رجوع به درون، کاوش عمیق آن، انواع روشهای بازگشت به خویشتن و خروج از دایرههای تنگ روحی و روانی میتواند به ما برای این رجوع یاری کند."
ثانیا مسیر جستجو و درمان مسیری طولانی است به دلیل اینکه ریشههای آن عمیق و پنهان است. نباید انتظار نتایج سریع و فوری را داشت.
۱۳. اما هنگامی که سخن از تناقضهای درونی انسان است دو مقدمه ضروری را باید توجه داشت:
اولا پذیرش انسان در این حرکت روحی نقشی جدی دارد. پذیرش در اینجا امری سخت است که در امور دیگر کمتر میتوان به این سختی پیدا نمود. ما باید چیزی را مورد قبول قرار دهیم که هیچ اطلاعی از آن نداریم و هرگز با آن روبرو نشده و نمی دانیم چیست! علاوه بر آنکه عموما خصلتها و حالتهایی که عامل این تناقضات میباشد اعتبار و حیثیت ما را گویی -به صورت توهمی- زیرسوال میبرند و ما هرگز دوست نداریم به وجود آنها اذعان کنیم. بلکه دوست داریم هرگز صحبتی از این امر نشود و وقتی که میشنویم دوست داریم هرگز واقعیت نداشته باشد، حتی اگر از استادی معتبر و محترم و مورد اطمینان بشنویم. به همین دلیل است که دیگران هم -حتی اگر بتوانند این خصایص را کشف نمایند- کمتر در این مورد به ما تذکری میدهند.
ثانیا رفاقتها و برنامههای اشتراکی و کمک فکری رفیقان همفکر و همراه اثری کلیدی در این راه دارد.
ثالثا در مواردی که خصایص مشکلدار انسان در جهت مانعتراشی و مشکل کردن ارتباط جمعی انسان است. مساله تا حدی مشکل میشود. در این موارد راه سختتری پیشپای انسان است و باید برای آن آماده شود.
-- تکلیف جلسه سیزدهم: چه تضادهایی در خودتان میبینید؟ این تضادها از کدام دسته است؟ فکر میکنید چه تضادهایی وجود دارد و شما نمیبینید؟ چه راهی برای پیدا کردن آنها وجود دارد؟ فکر میکنید چه مقدار از این تضادهای آشکار و نهان ضرر کردهاید و چگونه مانع حرکت انسانی و زندگی درست شما شده است؟ اکنون برای اصلاح آنها چه باید کرد؟