۱- یکی از مشهورترین زیارات است که توجه زیادی به آن شده و کسانی که اهل دعا و زیارت هستند هیچ زمان و مکان مناسبی را بدون خواندن این زیارت ترک نمینمایند. زیارتی که برای تمام معصومین میتوان خواند با مضامینی عالی و قابل درک برای همه و در عین جامع بودن بسیار مختصر و اندک است.
۲- علاوه بر شهرت و کاربردی و مختصر و مفید بودن، گفته شده که از جهت سندی یکی از موثقترین زیارات است و گروهی آن را موثقترین درمیان کلیه زیارات میدانند که این خود مزیت دیگری است که توجه و رجوع به آن را زیادتر میکند.
۳- اما در اینجا بیش از سندیت و شهرت آن به جنبههای تحلیلی و عقلی آن کار داریم و -طبق روال همیشگی رساله عملیه- تعقل زیارت امینالله محتوای بحث ماست و اینکه چه ارتباطی با جنبههای روحی و فکری ما میتواند داشته باشد و به عنوان یک متن متعالی در مسیر عقلانی حرکت انسانی چگونه میتوان آن را درنظرگرفت.
۴- ابتدای زیارت امینالله با سلام و مخاطبه شروع میشود: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ، (السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ) ، أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ، فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَالَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ. در این مواجهه ابتدایی شرحی از مخاطب زیارت داده میشود و مهمترین ارکانی که در مورد او وجود دارد و اعمالی که او را به مرتبه "امینالله" رسانده و ابتدا تا انتهای عمر او و چگونگی رفتن از این جهان را در کوتاهترین عبارات توضیح میدهد. همچنین دلیل گسترش و اعتلای جایگاه و اعتبار او و نحوه آن را در دو کلمه بیان میکند (حجج البالغه).
۵- بعد از این درخواستهای خود را مطرح میکند و در فقراتی که از مجموعه قبلی طولانیتر و مفصلتر است مجموعهای از حالات روحی و وضعیتهای انسانی را درخواست میکند که خود تمامی آن چیزی است که فرد میتواند آرزو کند: اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ، رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ، مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ، مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ، صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِكَ، شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ، ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلائِكَ ، مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ، مُفَارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدَائكَ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنائِكَ.
۶- آنچه که در این فقرات بیان میشود چنان جامع و کامل است که گویی تمام آنچه که انسان در زندگی مادی و معنوی خود نیاز دارد در این چند جمله بیان شده و همه تغییرات لازم و هرباوری که ضروری است و غیر آن در این کلمات ریشه دارد.
۷- به عنوان مثال نگاه کنید به این دو جمله: «مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِک، مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ اَعْدائِک». تمام حرکت اجتماعی و همبستگی تشکیلاتی انسانِ مسئول در همین دو است، ارتباط در "خصلتها و بنیادهای روحی و هویت و شخصیت" با کسانی که در مسیر "حقیقت و انسانیت" گوی سبقت ربودهاند و فاصله گرفتن در "خصلت و شخصیت و هویت" با آنان که بر ضد این مسیر اقدام کردهاند... یا جمله: فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ، رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ را در نظر بگیرید: آیا برای درست شدن بنیاد زندگی چیزی بیش از این نیاز هست که انسان بداند که تقدیر و قضای الهی برای او غیر از موازی شدن مهندسی کائنات با انتخاب بنیادین و هویت و شخصیت اساسی او چیزدیگری نیست؟ و وقتی که این را درک کرد با تمام وجود در جهت این تقدیر که همان انتخاب خود اوست قرار خواهد گرفت و مسیر زندگی و موفقیت او به گونهای دیگر خواهد بود.
۸- اما اوج زیارت -طبق آنچه که ما درک میکنیم- در این فقرات است:
۹- اما در این جملات حاجتی ذکر نشده و درخواستی در آن نیست! گوئی تمام آنها گزارشی از واقعیت جهان و زندگی انسانی است و همه آنها گزارش از مسلمات و قطعیات جهان است و در هیچ یک از آنها نه حاجتی -به صورت صریح- ذکر شده و نه جمله شرطی و نه تعلیق و تردیدی بیان شده است.
۱۰- این جهان قطعی که همه همتها و تلاشهای انسان و درخواستهای او به این روشنی به نتیجه میرسد کجاست؟! اکثر انسانها در این جهان پیوسته گرفتار "ناکامی و شکست و ناتوانی" هستند و دنیا آغشته با "نسبیت و عدم قطعیت و تردید و نادانی" است. این تناقض چگونه حل میشود و برای رسیدن به این "قطعیت و کامیابی و موفقیت" چه باید کرد و زیارت امینالله چه پیام و دستوری دارد و چگونه باید از این جملات برنامه "موفقت و قطعیت" را دریافت نمود؟
۱۱- شاید بیان همه اینها در جمله آخر ممکن باشد: مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةٌ ؛ "چشمههای جوشان و زلال برای تشنگان نزد خداوند حاضر و آماده است" ؛ نعمت و موفقیت و کامیابی مادی و معنوی در کائنات همچون چشمههای جوشان در اختیار هستند اما برای چه کسی؟ برای انسان تشنه! تشنه کسی است که ظرفیت و امکان نوشیدن نعمت و موفقیت را در وجودش ایجاد کرده است. تا وقتی که ظرفیت آن را فراهم نکرده باشیم چگونه چنین نعمت و موفقیتی در ظرف ما گنجانده شود؟ بدون امکان وجودی برای گنجایش نعمات مادی و معنوی محال است که ما بتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم چرا که هر نعمتی همراه با اشتغال بخشی از وجود ماست که حقیقت آن نعمت است. ما لذت خوراک و شهوت یا قدرت یا ثروت یا معنوی را میبینیم و آن را چه بسا به امری خارجی مربوط و مستند کنیم اما در واقع آنچه رخ داده است حالتی درونی است که بخشی از ظرفیت ما را فرا گرفته و به تعامل با کلیت شخصیت و دیگر حالات انسان پرداخته و آنچه این لذت و احساس را ایجاد میکند همین حالت درونی است و بدون این اشتعال و تعامل امکان ندارد.
۱۲- اما انسان بدون در نظر گرفتن مقدمات و عوامل موفقیت پیوسته به دنبال نتایج است. جمع این رویه اشتباه با عقاید سطحی دینی تبدیل به انتظار میشود و تمام نیرو و توان انسان و انتظار از خودش و سیر روحی و حرکتی تبدیل به طلبکاری از نیروهای بیرونی میشود که با اعتقادات غلط آن را برای خود آماده کرده است. گاهی این طلبکاری شکل عبادت مقدس میگیرد و زمانی تبدیل به ضدیت با این اعتقادات میشود. مولانا در این باره میگوید:
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
۱۳- آماده شدن انسان برای جوشیدن چشمههای انسانی درونی در این است که موانع و مزاحمتها را بردارد. ظرف انسانی به صورت طبیعی به سوی فراگرفتن و جوشیدن پیش میرود و آنچه که از این فرایند جلوگیری میکند همه اموری است که این سیر طبیعی را برهممیزند. از جمله این موارد عبارت است از:
اول- حب و بغضها و ارتباطات غیر متعادل انسانی با هر عامل انسانی دیگر. هرنوع ارتباط غیر متعادل باعث گرفتاری انسان در چنبرهای می شود که مانع رشد و تعالی اوست؛
دوم- تمایلات افسار گسیخته انسان که از آن به "هوا" تعبیر می کنند. هر تمایلی که از دایره عقل و تدبیر به گرداب بیانتهای زندگی منتقل میشود. روشن است که اینجا منظور عقل جامع است و نه عقل خشک منطقی ضد احساس؛
سوم- آرزوهای دور و دراز که به جای افزایش توان و انرژی و حرکت انسانی تبدیل به رویایی غیرواقعی شده و فرد را دچار یاس و اندوه منفی نموده یا او را در دنیای غیرواقعی خیالی غرق می کند. در این امر تفاوتی بین مادی و معنوی نیست؛
● به موارد دوم و سوم اشاره دارد کلام مولا علی علیه السلام:
إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ بیشترین چیزی که بر شما میترسم دوچیز است؛ پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی.
چهارم- مشغولیتهای روزمره به هر نوع درست و غلط آن که باعث پرشدن ظرفیت انسان از امور عادی شده و این گردونه روزانه جایی برای تعالی انسان نمیگذارد؛
پنجم- مسائل معنوی و مشغولیتهایی که با اهداف انسان عجین شده است اما چنان بر انسان مستولی شده که مساله اصلی که خود انسان است را به دست غفلت و فراموشی میسپارد؛
ششم- تفکرات دینی که انسان را از خود غافل میکند و منتظمی اعتقادی میسازد که بیشتر او را از عمل و جوشش درونی باز میدارد و طلبکار و مدعی جهان میکند؛
هفتم- رسوبات جامانده از عمری حرکت انسان در حالتی که انسان اقدام قاطعی در زدودن آن انجام نداده است.
۱۴- اینها نمونههایی از موانعی است که انسان برای خود ایجاد میکند و آنچه که در این فقرات زیارت امینالله گفته شده فضایی معکوس را نشان میدهد که به نوعی درمان همه این دردها در تمامی ابعاد زندگی انسانی است. استفاده از این درمانها نیازمند برنامه و استمرار و ثبات در ارکان حرکت انسانی است.
تکلیف جلسه شانزدهم
در گفتگوی این جلسه سوال و جوابی با خانم مسلمی داشتین که به تازگی از سفر اربعین بازگشته بود؛ متن آن را ملاحظه کنید:
در حرم امیرالمومنین زیارت امینالله را خواندم و اثر عینی هر کدام از عبارات را حس میکردم. اما به محض دور شدن از نجف، آن اثر تمام شد. آیا این من هستم که اثر برایم زود تمام میشود یا اینکه دوباره برگشتم به نقطه قبل از زیارت؟ در زیارت ما بهترین ورژن خودمان را تجربه میکنیم و این همیشگی نیست، بالاخره به زندگی روزمره برمیگردیم. در فضای روزمره باید چه کار کنیم که صرفا درگیر ظاهر یک متن نباشیم؟ و بتوانیم همچون توضیحاتی که در این جلسه پیرامون زیارت امینالله بیان شده، زیارت را وارد متن زندگی خود کنیم؟
پاسخ:
طبیعی است که تجربهای که در حالت خاص -مانند زیارت یا نماز یا خلوت و تمرکز- داریم بعد ار آن وضعیت و فضای خاص دیگر ادامه ندارد. آمادگی و تمرکزی که در این زمانها و فضاهای خاص حاصل میشود صد برابر زندگی عادی -مثلا در روزمره- است. تمرکزی که در وقت سحر هست، در اوقات دیگر حاصل نمیشود. انسان باید برای زمان بعد خود برنامه داشته باشد. در خود زیارت باید توجه داشته باشیم که این حالت تمام میشود و سعی کنیم در آن حال برنامه متعادل و به دور از فشاری برای باقی زندگی طراحی کنیم. مثل وقت سحر، که تمرکز برقرار است، برای مابقی روز و برای حساسترین مسائل، فکر و برنامهریزی کنیم. مثلا برای تحصیل، شغل، ازدواج و... مقدماتی را میخواهیم فراهم کنیم. باید در وقت سحر تصمیم بگیریم که آن تصمیم در وقت سحر، نورانیت خاصی دارد. چون در حالت سحر ارتباط انسان قوی است و در آن حالت باید برای زندگی برنامه بریزیم. مثلا من آمدهام مشهد. باید معضلات زندگی غیرمشهدم را در زیارت حل کنم. مست زیارت اگر شدم اشکالی ندارد اما فکر خماری پس از این مستی را هم بکنم. چون این حالت بالاخره تمام خواهد شد. این برنامه متعادل مشخصاتی دارد. مثلا کجاها باید کنترل کنم، مسیر لغزشم کجاست، آستانه سقوط در دره کجاست آیا من در این آستانه هستم یا نه. چون موقعی که کنار دره هستم، نمیتوانم برنامه بریزم. باید از قبل این کار را کنم. یا مثلا مواقع یا زمانهای لغزش من کجاست. کجا انرژی من زیاد است. باید از قبل خطکشی کنم که از لغزش من جلوگیری کند. در جاده و خیابان، یک سری خطکشی از قبل هست که مانع تصادف ماشینها میشود. من در سفر مشهد حداقل برای شش ماه باید خطکشیها را انجام داده باشم. این خطکشی قانونیست که اصلا نباید از آن عبور کنم. این قوانین را تبدیل به ۳ یا ۴ تا چکیده دستوری کنم. این برنامه از سقوط من جلوگیری میکند و بعد از مدتی دوباره به زیارت میروم و باز برنامه میریزم.
این متن گفتگو بود اکنون سوال تکلیف است آن را با دقت جواب دهید:
آیا شما هم چنین تجربیاتی دارید؟
نظر و نقد و سوال و پیشنهاد شما در این مورد چیست؟
اگر به اندازه کافی مشارکت در این موضوع وجود داشته باشد، موضوع جلسه آینده حول این بحث خواهد بود.