در این جلسه، پرسشهایی از سوی دوستان و برخی جوابها که در خلال تکالیف رد و بدل شده است را مورد بررسی و گفتگو قرار میدهیم. این پرسش و پاسخها، میتواند برای دیگران هم مفید باشد.
سوال یکی از دوستان:
خشم در بینظمی و بدقولی دیگران از کدوم نوع خشم هست؟ و راهکارش چیست؟ چون ما که قادر نیستیم دیگران را عوض کنیم و به اونها خوشقولی رو آموزش بدیم، واکنش در مورد این افراد چگونه باید باشد؟ به طور کل در برابر خطاهایی که در دیگران میبینیم مثل؛ بینظمی، منفعتطلبی، خودخواهی، حقکشی، سوء استفاده کردنها، بی ادبی و … واکنش صحیح چیست؟ آیا باید در خودم ریشهیابی کنم؟ این اعمال از طرف مقابل سر زده و ایجاد خشم میکنه، راه حل چیست؟
سوال دیگر:
من با شنیدن ویس جلسه مشکلاتم حل نشد و ابهام هم اومد روش، من متوجه شدم که ما در مواقعی که خشممون سرنخی و جزئی نیست نیاز به کنکاش، صحبت با فرد عاقل و صالح و از همه مهمتر توجه به "میدان آزاد انتخاب" داریم، من کنکاش رو درک میکنم، صحبت با رفیق عاقل و صالح رو درک میکنم ولی در موضوع توجه به میدان آزاد انتخاب ابهام بسیار بزرگی برام هست، به همون مقدار که این گزینه میتونه راهگشا باشه به همون اندازه میتونه آتش زننده باشه، ما داریم از خشم حرف میزنیم، یک حس گاهی غیر قابل کنترل و برهم زننده تعادل، ما داریم با حسی که این ویژگیها رو داره وارد میدان آزاد انتخاب میشیم، چطوری ازش میتونیم انتظار سازندگی داشته باشیم؟ من راه حلها رو به مشکل خودم برمیگردونم، کنکاش احتمالا کمک کنندهست ولی صحبت با فرد عاقل و صالح مستلزم اینه که من گذشته ای بسسسسیار دور و کلی اتفاقات و مثال رو بذارم وسط تا طرف مقابل تازه برسه به نقطهای که بتونه کمک کنه وگرنه که همه حرفهاش قضاوت خواهد بود، گاهی گفتم خب ولش کن توضیح بیشتر فقط گره رو کور میکنه (این رو متوجه هستم که احتمالا مشکل از سمت میزان (کم یا زیاد گفتن) بیان من هستش)، پس میمونه راه حل سوم که میدان آزاد انتخابه و توی اون ابهام دارم.
سوال دیگر:
مهم ترين و بدترين نوع خشم چيزى كه تا عمر دارم بدتر از آن را تجربه نکردم و بقيه عمرم رو حراست ميكنم كه ديگه تجربه نكنم. "خشم از خود" اينجا من از خودم عصبانيم و محكوم هستم كه بسوزم و راه نجاتى ندارم. جايى كه ترسيدم و عمل نكردم جايى از خود راه ترسيدم، درحالى که نداى قلبم رو گوش نكردم و نشانه ها رو انكار كردم … به خودم باختم و محكوم خودم شدم. وحشناكتر اين نديدم تو عمرم مخصوصاً اگر تنها باشم.
پاسخ به سوال آخر:
برعکس آنکه فکر میکنید، اتفاقاً این نوع از خشم حتماً راهحل دارد! ولی با صبر و حوصله و صرف زمان حاصل میشود. راه نجات این است که انسان این خشمها را نه مخالفت کند و نه موافقت، بلکه به آن توجه کند و بعد به دنبال آن برود و ببیند که حرف حسابش چیست و بتدریج ریشههای آن را بشناسد و بعد برخورد منطقی کند. مثلاً باختن را وقتی انسان بشکافد، میبیند که واقعیت ندارد و هنوز خیلی کار دارد که فکر کند، باخته است و هزاران راه پیش اوست. در مورد محکوم شدن خود، ابتدا ببیند که قاضی کیست و بعد با یکی مشورت کند و ببیند واقعاً محکوم است یا خیر؟ خواهد دید که محکومیتی در کار نیست. ترس و انکار و همه چیزهای دیگر یک به یک میتواند مورد توجه قرار گیرد، البته با صبر و حوصله و دید باز و توجه و تمرکز کامل. خیلی اشتباه است که کسی در شرایط شما از خودش خشمگین باشد. در واقع نگاه توهمی است و اگر با حوصله دقت نگاه کنید، کل این خشم از بین میرود؛ یعنی ریشههای آن از بین میرود.
تکلیف اختصاصی که برای یکی از دوستان نوشتم:
بررسی گپهای خصوصی خود با یکی از دوستانش و پیدا کردن نگاه ریشهای که برنامههای روحی را درمورد ایشان بیاثر میکند.
این چند مورد در اینجا ذکر شد، تا دوستان در مورد آن تأمل کرده و در جلسه بحث و گفتگو کنیم. اگر زمان اجازه داد، دو مورد دیگر هم بصورت شفاهی مطرح خواهد شد.
تکلیف جلسه بیست و یکم
یکی از دوستان سوال کرده که "سنگر من کجاست؟!"
منظور این است که در این هنگامه سیاسی و نظامی و امنیتی با آراء گوناگون و هزاران امید و آرزو و این اسطورهها و هزاران عامل دیگر برای هیجان و عشق و حرکت؛ چه باید کرد و چگونه باید تصمیم گرفت و چه سیر پیش روی انسان است؟
شما چه جوابی برای این سوالات سخت دارید و چگونه فکر میکنید؟
روشن است که در اینجا منظور مسئولیت و مسیر و تصمیمگیری شخصی است و کاری به بحثهای سیاسی ، فرهنگی و نظامی نداریم.