۱. زمان همان اندازه که سرمایه اصلی انسان است؛ به همان اندازه نیازمند برنامهریزی و اکتشاف روشها و مکاتب و عینیتهای برتر است تا انسان بتواند عمیقتر و کاملتر آن را مدیریت کرده و از آن بهره بگیرد.
۲. اولین و ابتداییترین و شایعترین شیوه استفاده از زمان همان برخورد ابتدایی با آن است: توجه به زمان عادی به عنوان یک واقعیت روشن، برنامهریزی برای استفاده بهتر از آن، پرکردن باگها و حذف زوائد و بسیاری از امور دیگر از این قبیل. برای استفادههایی از این قبیل، شیوهها و روشها و مکاتب و نظریات فراوان و بیشماری وجود دارد. در جلسه قبلی رساله (جلسه ۲۵) جُنگی از این موارد ذکر شد که دوستان میتوانند مراجعه نمایند. اما کتابها و کلاسها و نظریات و مکاتبی که در این رابطه وجود دارد دهها برابر محتوای این جلسه است و در میان فضاهای جدید و قدیم و شرقی و غربی چه بسیار از این موارد که موجود و قابل مراجعه بوده و موضوع بحث ما نیست. افرادی که مایل به استفاده از این موارد هستند میتوانند با مراجعه به انبوهی از این موارد که طیف گستردهای از محتوا را دارا میباشد به سلیقه و در خور حالات و شخصیت خود انتخاب نمایند.
۳. شاید برای بعضی از فضاهای خارج از کشور ما این روشها بیشترین جواب و نتیجه را دارا باشد اما اگر فضای رایج کشور خودمان -مخصوصا نسل جوان و تحصیلکرده- را ملاک بگیریم ؛ باید اذعان کنیم که تمام این موارد کمتر از نیمی از تاثیر گذاری را دارا میباشد و اکثر عوامل فراتر از این روشها میباشد.
۴. اولین مرتبه از "فراروی" از "زمان رایج فیزیکی" این است که فرد توجه به حالات و مختصات روانی خود کرده و مواردی را مییابد که به دلیل این مختصات، بخش زیادی از زمان خود را برای اموری صرف میکند که هیچ نتیجه جدی در هیچ بعدی برای او ندارد. عموما گرفتاری فرد در این حرکات و سکنات بیهوده بیشتر از موارد مثبت و ارزشمند بوده و بیشتر از هرچیزی در قید و بند آن است. . علامت غالبی این گرفتاری این است که خود فرد اذعان بر بیهودگی آن دارد. اما در جواب وجدان خود یا فرد دیگری که جرات اعتراض داشته باشد به جوابهایی از این قبیل میپردازد: "زندگی است دیگر چه میشود کرد"، قبول دارم ولی نمیتوانم کنار بگذارم"، "زود تمام میکنم وقتی نمیگیرد"، "تو نمی توانی من را درک کنی!"، "اگر تو هم جای من بودی همین کار را میکردی"، " تو مشکل من را نداری و نمیفهمی"، "نفست از جای گرم در میآید"، "بدون اینها که نمیشود"، "روحیه من این است باید آن را انجام دهم"، "من مشکلی ندارم خانوادهام مقید هستند" " بقیه را میشود این یکی را چکار کنم؟"، "همه از من تعریف میکنند و تشویق!" "قبول میکنم، قبول از فردا تغییر میدهم (و البته بدون هیچ تغیییر واقعی)"، "همه همینطور هستند چرا من باید به گونهی دیگری باشم؟"، "پس چطور بقیه با این روحیات موفق میشوند" و جوابهایی دیگر از این نوع که نتیجه آن تغییر نکردن و ادامهی گرفتاری فرد در این گردونه روانی است که نتیجه آن اتلاف فراوان زمان است. برای روشن شدن گرفتاریهای این مرحله و نوع فراروی از زمان رایج فیزیکی مثالهایی از افراد گرفتار بیان میشود:
- انسانی که گرفتاری وسواس فکری است و بخش عمدهای از عمر خود را صرف آن میکند واز هر نوع راه حلی ابا دارد؛
- کسی که چینش و تشریفات ظاهری بیش از اندازه و ظواهر چنان او را مشغول کرده که با وجود فراهم بودن امکانات مادی و معنوی نه خود از زندگی بهره کافی میبرد و نه نزدیکانش؛
- فردی که به شدت گرفتار مخفیکاریهای بیهوده است و تمام تلاش خود را صرف حصار کشی دور زندگی و ابعاد آن دارد بدون اینکه نیازی به آن داشته باشد؛
- حرص خوردن از خصائصی که به دیگران مربوط هست و در حالی که آنان لذت و بهره آن را میبرند فرد دیگری که شاهد آن است، حرص آن را میخورد!..
- گرفتاری در حب و بغضهایی که در ارتباطات انسان پیدا میشود و مدتها او را به خود مشغول میکند؛
- در بسیاری از مردمان این نسل در کشور ما مقایسه کردن خود با دیگران رایج است و این تبدیل به یک منبع ناراحتی و اضطراب و دردسر شده و پس از مدتی درونی شده و از مقایسه بیرونی گذشته و خود با دست خود همهی مواردی که از بیرون گرفته در وجودش نهادینه کرده و دنیا و آخرت خود را تباه میکند؛
- نگاه کردن به الگوهاو اسوهها و قهرمانان در هر رشته نظری و عملی و انتظار از خود بدون هیچ محاسبهای و تقلید از آنچه از این موارد آموخته میشود بدون هیچ تعقلی؛
- انواع اعتیاد به فضاهای مجازی؛
- استفاده از کتاب و فیلم و رسانههای سمعی و بصری بدون توجه به اینکه چه بهرهای در آن است. این رسانه ها و کتب به دلیل جذابیتی که دارد همچون سیل انسان را بدون اختیار با خود میبرد در حالی که حتی لذت عادی نیز از فرد گرفته شده و صرفا یک عمل نیمهناخودآگاه باقی میماند و در گرفتن وقت فرد رکوردها را میشکند؛
- عادت به رجوع به کلاسها و شنیدن سخنرانیها و مراجعه به انواع منابع و مکاتب و شرکت در انواع دورهها و گرفتن رژیمهای رفتاری که یکی پس از دیگری برای فرد جاذبه پیدا کرده درحالی که هیچ کدام به انتهای قابل قبولی نرسیده و نگاه راهبردی در آنها وجود ندارد.
۵. مشخصه تمام اینها سطحی و بدون عمق بودن است و همچون اعتیادی روانی است که نتیجه آن صرف زمانهای فراوانی است که فرد دچار آن میشود و راه حل آن هم عموما ساده و بسیط است و رجوع به راهحلهای پیچیده و ترکیبی چندان فایدهای ممکن است نداشته باشد اگرچه در مواردی هم از آن چارهای نیست. در اکثر موارد بهترین راه توجه فرد به وضعیت خود و پذیرش این مشکل و تصمیم واضح و روشن برای ترک این عادات و ملکات روانی و عمل تدریجی و فشار نیاوردن است. هرگز نباید برای ترک این موارد از فشار و سخت گرفتن بر خود استفاده نمود. بلکه باید با "اطمینان و ایمان به خویشتن" و "حرکت نرم و تدریجی" اما "مستمر و بدن انقطاع" برای مداوای آن عمل نمود.
۶. مرحله بالاتر و عمیقتر مواجهه با زمان در این است که انسان از دریچه مسائل روحی و معرفتی و شخصیتی خود با زمان مواجه شده و آن بخشی از هویت و شخصیت خود را توجه کند که آثار جدی در زمان داشته و باعث اتلاف آن میشود. در واقع اثر این تحولات نه مستقیما در زمان است بلکه آنچه که صورت میگیرد تغییر و اصلاح شخصیتی فرد است که طبیعتا در بهره گرفتن از عمر و زمان هم به صورت تصاعدی اثر میگذارد. توضیح اینکه انواع مشکلات شخصیتی و هویتی همچون تضادها و تناقضها و ابهام و سردرگمی و نداشتن خطکشی و چکیده دستوری و تشتت و بینظمی فکری و عدم استمرار و هزاران مشکل دیگر اکنون به صورت اپیدمی در نسل جوان و با فکر و هدفمند کشور ما وجود دارد که اتلاف عمر و زمان از آثار جدی و واضح آن است. مشخصه این مشکلات این است که عموما از جنس باور و فهم بوده و تفکر وجودی آثار جدی در اصلاح آن دارد.
۷. برای مواجهه روحی و معرفتی با خود و زمان خود لازم است که سه مرحله را گذراند:
اول. پیدا کردن مشکلات روانی و یا فراتری که به شکل روشنی زندگی و برنامه راهبردی و روزانه انسان را دچار مشکل میکند. در اکثر موارد مشکلات و خلل روحی و معرفتی با مشکلات روانی -که در بند ۴ توضیح داده شد- همراه است و این دو همراه هم به فرد هجوم میآورد. پس از پیدا کردن مشکلات روانی و خصلتی ، باید به مواردی از افکار و باورها و حالات عمیقتر در باور و نگاه خود پرداخت که آثار مخربی دارد و بدون اصلاح آنها، مواجهه عمیقتر با زمان ممکن نیست؛
دوم. رسیدن به یک خودآگاهی از خود و اینکه در چه نقطهای هستم و حرکت من چیست و کلیت زندگی و بعضی از مسائل دیگر که در جلسات ابتدایی رساله ۵ مورد کنکاش قرار گرفت و تشتتها وآشفتگیها و تناقضهایی که در باورها و هویت انسان رسوب کرده است و باید های و نبایدهای حرکت انسانی؛
سوم. تبدیل بایدها به چکیده دستوری و بهرهگیری کامل و روزآمد از آن و استفاده از روشی که در جلسه سهگام (جلسه هشتم رساله ۵) گفته شد برای نبایدها
۸. اما مرحله بالاتری از مواجهه با زمان وجود دارد که "مواجهه وجودی و ذاتی" است. در این مواجهه فرد با حقیقت خویشتن مواجه شده و زمان، هویت ظاهری و فیزیکی متداول خود را از دست میدهد. زمان خطی متعارف جای خود را به زمان نسبی و نامعلومی میدهد که برای افراد عادی و زندگی متعارف شناخته شده نیست. هرچه که این مواجهه شدیدتر باشد تغییرات ذاتی در زمان بیشتر و شگفتانگیزتر است.
۹. راه مواجهه وجودی با زمان مواجهه با خویشتن است. همهی آنچه که باید صورت بگیرد همان سیر وجودی و بازگشت به ذات است و همان قواعد و قوانین بر آن حاکم بوده سیر و مسیر آن نیز همان است.
۱۰. بدون گذر کردن از هر "سطح مواجهه"، امکان ورود به "سطح بالاتر" عموما وجود ندارد مگر موارد خاص. در موارد خاص نیز نیازمند عزم و اراده و برنامه ریزی دقیق مهندسی و عمل و اقدام دقیق و موثر است. در بسیاری از موارد که فرد بدون گذراندن یک سطح وارد سطح بالاتر میشود، در ابتدا نتایج رضایت بخشی او را فریب داده و از نقص کار غفلت میکند ، غافل از آنکه این نقص به زودی ممکن است مشکلات بسیاری برای او ایجاد کند. گذر از یک سطح مواجهه به معنی تمام کردن تمام مقتضیات آن نیست بلکه به معنی تکمیل حداقلی این سطح است تا بتوان از این حداقل استفاده نموده و قدم به پله بالاتر گذاشت.
- تکلیف جلسهٔ ۲۷
۱. برداشت شما از سطوح متفاوت مواجهه با زمان چیست؟
۲. آیا تجربه ای از این مواجهه با زمان در سطوح مختلف داشتهاید؟
۳. آیا برای مواجهه برتر و کاملتر با زمان برنامه یا ایدهای دارید؟