جستجو
ورود کاربران
119 - بداهت


۱- بداهت چیست؟ آیا بدیهی به معنی کامل آن داریم؟ بدیهی غیر قابل تغییر است؟ آیا بدیهی در موضوع خود انتهای درک است و پس از آن دیگر درکی نسبت به آن موضوع نداریم؟ بدیهی با نامتناهی‌گری چگونه سازگاری دارد؟ آیا بدیهی نهایی داریم؟ چگونه ممکن است تصور یک چیز عین تصدیق آن باشد؟ بداهت ها در جهانی که همه چیز تغییر می‌کند کجا هستند؟ در حکمت نامتناهی که همان هسته سخت دیگر مکاتب را هم نمی پسندد چگونه بدیهی جای می‌گیرد؟ جستجو بی‌انتها با ادعای اینکه همه چیز در نهایت به بداهت می‌رسد چگونه سازگار است؟ چرا لایزال نگران است؟ آیا بداهت یک مفهوم خشک منطقی نیست که در نتیجه ان جهان عواطف واحساسات فاقد حقیقت بشود؟ درمقابل حقیقت بدیهی ما به باطل مطلق نمی‌رسیم؟

۲- مفهوم بدیهی فراتر از تعریف است؛ اما می‌توان آن را توضیح داد: "هرتصوری که برای انسان واضح و عیان است". روشن است که این را به عنوان تعریف اگر بگیریم نواقص و اشکالات زیادی خواهد داشت. اما به عنوان توضیحی که می‌تواند ذهن انسان را آماده توجه کند مانعی ندارد. توجه به همان حقیقتی که بداهت نام دارد و برای ذهن از قبل معلوم بوده و توجه به آن نداشته است و در اثر این توضیحات می‌تواند به ان توجه کند.

۳- یکی از ارکان حکمت نامتناهی این است که ما امکان دسترسی به حقیقت مطلق در این نشئه را نداریم و هر آنچه در ظرف آگاهی ما ریخته می‌شود نسبتی از حقیقت را دارا می‌باشد مگر مفاهیم تکثر پذیر و یا آگاهی که نسبت به یک ظرف و زاویه خاص سنجیده می‌شود. اکنون سوال این است که بداهت چگونه با این اصل بنیادین سازگار می‌باشد؟

۴ـ همان‌طور که -در نشست‌های گذشته- توضیح داده شده، هر آگاهی -اگر دروغ و خطا نباشد- بخش از حقیقت را دارا بوده و هرگز -در این نشئه- تمام حقیقت را دارا نیست. وقتی که این آگاهی تغییر می‌کند و آگاهی جدیدی برای انسان حاصل می‌شود، آن بخش از حقیقت که در آگاهی قبلی وجود داشته چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ آیا از بین رفته یا به ضد خود تبدیل می‌شود یا در آگاهی جدید مورد تکذیب قرار می گیرد؟ هیچکدام از این پاسخها صحیح نیست.

۵ـ آگاهی قبلی ترکیب از زوایا و بعدهای مختلف معرفتی بوده است که حداقل بعضی از این زوایا و ابعاد موافق حقیقت بوده‌اند اما در عین حال فاقد بینهایت بعد دیگر نسبت به حقیقت و عینیت بیرونی است. وقتی که آگاهی ودستگاه معرفتی جدید حاصل می‌شود به دو صورت می‌تواند این آگاهی جدید کامل‌تر از آگاهی قبلی باشد:

اول پیدا شدن و دسترسی به بعدهای دیگر معرفتی که باعث تکمیل درک انسان شده تصور کامل‌تری از عینیت بیرونی برای انسان حاصل می‌شود؛

دوم یافتن بعضی از بعدهای معرفتی که به صورت نادرستی در آگاهی قبلی اتخاذ شده‌اند. مثلا وقتی که فیزیک انیشتنی درک می‌شود تصوری که فیزیک نیوتونی از ماده داشته است با ابعاد جدیدی تکمیل می‌شود که قبل از این وجود نداشته است. ممکن است در این میان بعضی از ابعادی که در دستگاه فیزکی قبلی وجود داشته است رد شده و با آن مخالفت شود. مثلا دیدن اشیا به صورت پیوسته در فیزیک جدید تبدیل به تصور آنها به صورت کل متشکل از اجزا و ذرات تغییر پیدا می‌کند در عین اینکه بسیاری از ابعاد دیگر همچنان باقی می‌ماند.

۶- بخشی از آگاهی که در دستگاه یا آگاهی قبلی وجود داشته و در آگاهی جدید هم رد نمی‌شود چگونه به حیات خود ادامه می‌دهد؟ آیا به صورت یک آگاهی دست نخورده باقی می‌ماند؟ یا اینکه کاملا تغییر می‌کند و به ضد خود تبدیل می‌شود؟ هیچکدام! بخش درست از آگاهی قبلی قبل از این به صورت بعد یا ابعادی در تصور و فهم قبلی حضور داشت و در فهم جدید هم به صورت بعد یا ابعادی حاضر و تاثیرگذار خواهد بود. تفاوت است بین تکرار آگاهی به صورت یک بخش دست نخورده و تکرار آن به صورت بعدی از اگاهی اول و دوم. به عنوان مثال طول یک شی فیزیکی در فیزیک نیوتونی و انیشتنی مساوی است و تغییری نمی کند اما مفهوم و برداشت ما از ابعاد شی در این دو فیزیک با هم متفاوت است و طول مساوی باعث ایجاد تصور مساوی از دو شی نمی‌شود. همین طول مساوی می‌تواند در دستگاه‌های مابعد انیشتنی -یا در تصور کامل‌تری از این دستگاه فیزیکی- تغییر کرده و خود به ابعاد گوناگونی تجزیه شده و بخشی از ان تغییر کرده و بخشی ثابت باشد اما بازهم بخش ثابت همین نسبت را در دو دستگاه دارا خواهد بود. همان بخش ثابت می‌تواند همین سرنوشت را در دستگاه‌های بعدی پیدا کند و این سیر تحول تا بی‌نهایت قابل ادامه است. علاوه بر آنکه همه این معانی که ذکر شده خود یک دستگاه فکری است که می‌تواند همین تحولات را درون خود شاهد باشد و این کلام درجه دوم نیز می‌تواند با نگاه درجه سوم همین سرنوشت را پیدا کند و همین طور تا بی‌نهایت، "تحولات" و "درجات تحول" و "درجات ناظر به این درجات" و "همه چیز دیگر" امکان چنین سرنوشتی را پیدا می‌کند!...

۷- این سیر تحول آگاهی در مفاهیم تکثرپذیر درونی است و در غیر ان بیرونی است. یعنی یک مفهوم تکثر پذیر مثلا "توحید" یا "خداوند" یا "عدالت" یا "رفاه" یا هزاران مفهوم دیگری که زندگی با آن سامان می‌گیرد پیوسته در حال تغییر است اما این تغییر در چهارچوب همان مفهوم صورت می‌گیرد. مثلا توحید همین تغییرات در مفهومش صورت گرفته و ازتوحید "عددی" به "بالصرافه" و از ان به توحید های دیگر تغییر می‌کند اما در مورد همه اینها واژه "توحید" صدق می کند. اما مفاهیمی که تکثر پذیر نیست برعکس این است: دستگاه فیزیک نیوتونی وقتی تغییر می‌کند نام ان دیگر فیزیک انیشتنی است و برخلاف مفاهیم تکثر پذیر، این تغییر بیرون از مفهوم صورت می‌گیرد.

تمرین: آیا تفاوت مفاهیم تکثر پذیر و مفاهیم دیگر قرار دادی است یا واقعی یا هردو یا هیچکدام؟!...

۸- بداهت یعنی رسیدن انسان به بخشی از این درک های درست از عینیت با همین توضیحی که در بندهای بالا ذکر شد. تفاوت آگاهی بدیهی و غیر بدیهی در این است که بدیهی بخشی است که در شدت آشکاری است و هر انسانی با مواجهه با آن و قرار گرفتن دراین زاویه نگاه به آن توجه می‌کند اگرچه زندگی روزمره و حجم آگاهی‌های دیگر و تمایلات فردی وگروهی باعث غفلت او از این حقیت بدیهی شود. مثلا "خوبی عدالت" یکی از مفاهیم تکثر پذیر بوده و بدون واردشدن در پیچیدگی‌های نظری و عملی، قابل قبول است. این بخش قطعی در تمام اگاهی‌ها ودستگاه‌های حقوقی و مکاتب بحث‌کننده از این موضوع، مورد استفاده قرار گرفته و همان سیر تحولی که در بندهای قبلی ذکر شده برای این مفهوم بدیهی تکرار می شود و در هر دستگاه و مکتبی از ان به عنوان بعدی از ابعاد فراوان دستگاه شناختی استفاده می‌کنند و درستی مفهومی ان به عنوان یک "بعد شناختی" هرگز خدشه دار نمی شود و هم‌زمان این سیر تحولی تا بی‌نهایت ادامه دارد....

۹- پس چرا انسان نگران است؟ مخصوصا انسان با گرایش حکمت نامتناهی چرا نگران است ؟ او که بخش محکم و با ثباتی پیدا کرده است؟ به دو دلیل این نگرانی برای انسان حکمت نامتناهی بیشتر است بلکه هرچه که پیش رود نگرانی او به صورت تصاعدی افزایش می‌یابد:

اول اینکه این بخش -که به صورت هم‌زمان متغیر و ثابت است و در بندهای بالا توضیح داده شد- نه تنها تغییرات را محدود نمی‌کند بلکه افزایش می‌دهد و انسان را در حین افزایش مسئولیت، مدیون و وامدار تمامی اندیشه‌های گذشته ودیگرانی که به صورت دیگری فکر کرده‌اند می کند. فاصله بین توحید عددی وتوحید بالصرافه، فاصله بین فیزیک نیوتونی وانیشتنی، فاصله بین هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی ، از زمنی تا آسمان است و از سوی دیگر استاد مطلق این فیزیک یا فیلسوف مطلق فلسفه صدرائی هرگز از اندیشه تائوئیسم یا بودیسم یا هندوئیسم بی‌نیاز نیست. چه عاملی بیشتر از این می‌تواند انسان را نگران کند؟


نکاتی در باب متن نشست صدو‌نوزدهم حکمت نامتناهی
منصور براهیمی

من بر حسب متن دو بخشی آقای قدوسی در «حکمت نامتناهی»، و در حد بضاعت اندک خودم، باز هم بر مسئله‌‌ی زبان تأکید می‌کنم، حتی در بحث از بداهت.

در شماره‌ی یک پرسش های بسیار مناسبی طرح می‌شود. در ادامه می‌کوشم بر این پرسش‌ها بیفزایم.

ش۲. با ابهام پایان می‌یابد. می‌گویند «توجه به همان حقیقتی که بداهت نام دارد و برای ذهن از قبل معلوم بوده ...» اگر از قبل معلوم بوده، پس از قبل موجود بوده، ما در نهایت به نقطه‌ی قبل از غفلت بازمی‌گردیم، که خود نوعی توقف است. البته می‌توان دعوی مرا پرسشی طرح کرد.

ش۳. ظرف آگاهی یک استعاره است، و از جمله استعاره‌های رهزن. ظرف «حد و حدود» را به ذهن متبادر می‌کند. ریخته شدن آگاهی در ظرف هم استعاره‌ی رهزن دیگری است (حتی اگر مدعی شویم منظور ما ظرف بی‌نهایت است، که به راحتی قابل تصور نیست، چه برسد به تصدیق)، این استعاره‌ی دوم، آگاهی را امری مستقل از ظرف و بیرون از آن تصویر می‌کند.

ش۴. «بخشی» از حقیقت هم استعاره است، چون گویا حقیقت کاملی وجود دارد که ما فقط به «بخشی» از آن دست پیدا می‌کنیم. به علاوه، در این جا یک حقیقت بدیهی وجود دارد که می‌گوید همیشه جزء (بخوانید بخش) از کل کوچکتر و ناقص‌تر است. آیا در حکمت نامتناهی از این حقیقت بدیهی هم می‌توان گذر کرد؟

ش۵. وقتی می‌گوییم «آگاهی قبلی ترکیبی از زوایا و بعدهای مختلف معرفتی بوده» باز هم از استعاره بهره می‌بریم، که این هم متأسفانه رهزن است. گویی در بیرون حقیقت کاملی وجود دارد که از فرط گستردگی و بزرگی (مانند فیل مولانا) ما فقط می‌توانیم زاویه‌دیدی نسبت به آن پیدا کنیم و با تغییر زاویه‌دید ابعاد بیشتری از حقیقت بر ما آشکار می‌شود. اصرار دارم که کاربرد استعاره‌ها در همان گام اول، یعنی در بحث از بداهت، مسئله‌سازند و نمی‌توان از آن‌ها به سادگی گذشت. می‌دانم که مقصود آقای قدوسی هیچ یک از آن چه گفتم نیست، اما تأکید می‌کنم که در مباحث حکمت، زبان و استعاره‌های معرفت‌شناختی آن مانع اصلی دیالوگ و گفت‌وگوی چندجانبه است.

پرسش‌ها و نکاتی را در ادامه طرح می‌کنم که به نظرم مهم آمد. شاید بگویید جای طرح آن‌ها این جا نیست.

آیا قسمت عمده‌ی زیست روزمره‌ی ما بر حسب بدیهیات نیست؟ بیایید زیست خود را در یک روز مرور کنیم.

آیا بدیهیات در گام اول حسی و شهودی‌اند؟ به عبارت بهتر، وقتی می‌گوییم آفتاب آمد دلیل آفتاب، از بدیهی‌ترین بدیهیات سخن می‌گوییم؟

کجا تصور عین تصدیق است؟ باز هم زبان امکاناتی غیرقابل تصور را پیش روی ما قرار می‌دهد، مثلاً به ترکیباتی مثل «فوق بی‌نهایت»، «برون بی‌نهایت» یا «ترا بی‌نهایت» توجه کنید؟

مثال دیگر. اگر کیهان نامتناهی است، آیا می‌توان کیهان به علاوه‌ی یک، یا کیهان به علاوه‌ی بی‌نهایت کیهان را تصور کرد؟ این تصور، اگر امکان‌پذیر باشد، عقلانی است یا ایمانی؟ این‌ها به گمان من پرسش در سطح بدیهیات است و ممکن است به نظر برخی از دوستان بچگانه به نظر برسد.

اگر دو به علاوه‌ی دو مساوی با چهار، یک حقیقت بدیهی در ریاضیات است، می‌پذیریم که فقط ذهنی است و هیچ ما‌به‌ازای بیرونی ندارد، اما وجود و هستی دارد، به قول قدمای ما وجود ذهنی دارد. اما بدیهیات ریاضی کاربرد بیرونی (مثلاً در فیزیک) دارند. مدل یا سرمشق ریاضی در دنیای بیرونی هستی فیزیکی پیدا می‌کند. پس آیا حقایق بدیهی نوعی سیلان مدام میان درون و بیرون. میان شکل‌گیری و تحقق، و میان امر بدیهی و امور غیر بدیهی نیست؟

تصور ما از کمال چیست. آیا نامتناهی کامل با کمال یافته قابل تصور است؟

آیا وجود بی‌نهایت در ریاضیات اصلی بدیهی است؟ در این صورت، آیا اعتقاد به وجود بی‌نهایت یک انتخاب است و به راحتی می‌توان انتخابی دیگر داشت؟

آیا می‌توان گفت که نفی هر امر بدیهی نامعقول است و برای پذیرش این نفی باید عقلانیت را رد کرد؟

آیا حقایق بدیهی نوعی همان‌گویی (گزاره‌ی توتولوژیک) است(درخت، درخت است)؟

آیا امر بدیهی تصور همراه با تصدیق است یا درک بدون اثبات؟

آیا می‌توان گفت امور بدیهی با شواهد تجربی قابل رد یا اثبات نیستند؟

آیا حقایق بدیهی موجب دور باطل می‌شود؟

آیا اصل موضوع را می‌توان بدیهی فرض کرد، مانند اصل اقلیدس در هندسه‌ی اقلیدسی؟

آیا حقیقت نامتناهی خودش یک اصل بدیهی است؟ اگر پاسخ مثبت است آیا دچار دور باطل نمی‌شویم؟

آیا بدیهیات حقایقی عمومی است که نیاز به اثبات ندارند، یا صرفاً «نقاط شروع»اند که عموم بر سر بدیهی بودن آن توافق می‌کنند؟

از این که حوصله‌ی همه را سر بردم، عذرخواهی می‌کنم. این که می‌گویم بند بند پیش برویم بابت همین است که حدیث مفصل نقل نکنیم.


فایل ها :


حکمت نامتناهی

جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه


بحث :


آخرین جلسات برگزار شده ؟
30 - گفت‌وگو دربارهٔ «اجراء»
1403-09-17
رسالهٔ عملیّه (۵)
29 - اجراء
1403-09-10
رسالهٔ عملیّه (۵)
27 - ندای درون
1403-09-13
نگارش برای انتخاب
26 - اجراء
1403-09-06
نگارش برای انتخاب
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب این سایت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
با ما در شبکه های اجتماعی