اجرا چیست و چگونه ما میتوانیم اجرای ارزشمندی در زندگی خود داشته باشیم؟
این سوالی است که در هفتهی گذشته به قسمت اول آن به خوبی پرداختیم اما در مورد قسمت دوم هنوز ابهام و سوالات بسیاری وجود دارد و هدفی نیست که بتوان به راحتی به آن رسید. در این جلسه بازهم از اهالی هنر برای پاسخ به سوالات دوستان و گفتگو بهره میبریم و امید داریم که بتوانیم به درک بهتری برای اجرای در زندگی برسیم.
در ابتدای جلسه متنی از "منطق الطیر عطار نیشابوری" در توصیف زندگی و حالات "فضیل عیاض" خواهیم شنید و نمونهای از یک عمل برتر و کمنظیر که امروزه میتوان به درستی نام "عمل و اجرا با تمام وجود" به آن داد. بعد از آن به گفتگو خواهیم پرداخت.
برای آماده شدن ذهن دوستان دو نمونه از سوالات دوستان در اینجا آورده میشود.
نمونه اول:
... من متوجه بخشى از صحبتهاى جناب براهيمى، در مورد نمايش و نگارش بودم و مىفهميدم، حتى مرتبهاى از آن را تجربه هم كرده بودم. اما در مورد سلوك درست انسانى، كه دغدغهی ماست، اين قضيه برايم قدرى ابهام دارد. در ادامه ابهامات و برداشت خودم را مطرح مىكنم؛
اين جمله نیاز به توضیح بیشتر دارد:
"ما وظيفهاى نداريم جز وقف زمان حال شدن"
در ذهن من اين جمله منسوب به حضرت امير(ع) خيلى وقت است كه برجسته هست: «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیكَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین». من «قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین» را اينگونه در نظر دارم كه در لحظه، بايد سنجيد، انتخاب و عمل كرد؛ بدون انواع احساس غبن از گذشته و نگرانى از آينده و نتيجه. و اين انتخاب اصولا بهنظر مىآيد بايد بر اساسى صورت پذيرد. اين اساس و مبنا هر قدر حقيقىتر، انتخاب و عمل اصيلتر و به حقيقت نزديكتر و تحقق "شدن" تمام عيارتر.
بهنظرم اينطور مىآيد كه اين اساس، هرقدر درونىتر و وجودىتر باشد به حقيقت نزديكتر است و وقتى صحبت از خلأ مطلق مىشود، به اين معنى است كه ما اين اساس را كه جوشش آن از درون و كنه ذات است، از زندانهايى كه خود بر آن الحاق مىكنيم، مىرهانيم و جوشش كاملتر و تمام عيارتر اتفاق مىافتد.
... این نگاه به قضیه ممكن است يك آفت برداشت هم ايجاد كند و آن منفك و مرحله به مرحله دانستن جوشش، انتخاب و عمل هست. بنظرم در جوشش از درون همه اينها بر هم منطبق مىشوند و "شدن" رخ مىدهد! (آیا این برداشت درست است؟ آیا این نگاه مشکلات بیشتری ایجاد نمیکند؟)
نمونه دوم:
۱. قرار است حضور اتفاق بیفتد و همهی ما این حضور را به صورت بالقوه داریم از طرفی برنامه و روش با حضور مغایر است، ما بدون اندیشه و فکر راه میرویم ولی بالاخره در جایی و در زمانی نحوهی این راه رفتن را یاد گرفتهایم، آیا لازم نیست نحوهی این حضور هم یاد گرفته شود؟ راه رفتن هم مثل حضور به صورت بالقوه در ما هست ولی آن را یاد میگیریم.
۲. گفتیم حضور «شدن» است، مدام هست و نیست دارد، آیا حضور مداوم برای انسان دوپا، اصلا با عقل سازگار است؟
۳. حضور در خلوت با امام زمان علیهالسلام چه مفهومی پیدا میکند؟ این حضور از چه جنسی است؟ حضور من در من؟ حضور من در کنار امام زمان علیهالسلام (اگر اینطور باشد باز هم «حضور» است؟) هیچ درکی نمیتوانم از آن داشته باشم.
۴. وحدت اندیشه و عمل چطور رخ میدهد؟
۵. مثال مادربزرگ آقای براهیمی و ماجرای مار عجیب بود و من رو خیلی به فکر فرو برد، شبیه ماجرای رد شدن پسر روستایی از روی آب در فیلم تولد یک پروانه بود که مدام دیر میرسید به مدرسه و وقتی معلمش به شوخی بهش گفت از فردا برای اینکه زود برسی از روی آب بیا و اون هم بدون لحظهای تردید از فردا همین کار را میکند! این مثالها انگار این معنی رو میدهد که این عزیزان با کل عالم یکی شدن، یعنی وجودشان در کل عالم جاری و ساری است، اینها که پاکی، خلوص و اعتماد به خدا در روحشان شکل گرفته، شاید همچین اتفاقاتی دور از ذهن نباشد، اما برای من که روزمرگی بالاتری دارم، سطح این بزرگواران رو هم ندارم یعنی از ابتدا روحم با این لطافت عجین نبوده چطوری میتوانم به همچین نقطهای برسم؟ آیا رسیدن به این آگاهی چارچوب نمیخواهد؟ چارچوب دست و بال حضور رو نمیبندد؟ آنها با هم مغایر نیستند؟!
- تکلیف جلسه ۳۰
لطفا شرح و توضیح دهید که جواب سوالات خود را از جلسات اجرا گرفتید یا خیر؟
جواب هرچه هست توضیح کامل دهید