جستجو
ورود کاربران
7 - مدیریّت تغییرات بنیادین


۱- آیا انسان می‌تواند تغییرات اساسی در زندگی روحی و خصلتی و هویتی خود ایجاد کند و این تغییرات را در جهت خواست و هدف معینی مدیریت نماید؟ یا اینکه همچون قطاری که در ریلی بی‌انتها در حال حرکت است‌، مسیر حرکت او مشخص و معین بوده و غیر از تغییرات اندک یا تغییر در سرعت و یا توقف راه دیگری ندارد و در نهایت تغییرات بیشتر به معنی خارج‌شدن از ریل است؟

۲- نه تنها تغییرات بنیادین ممکن است بلکه اکثریت انسان‌ها پیوسته در حال تغییرات این‌ چنینی هستند. تغییرات اساسی و بنیادین به دلیل تدریجی و عمیق بودن آن توسط خود فرد چندان قابل رویت نیست مگر آنان که برای خودشناسی و مشاهده خویشتن برنامه‌های دقیق و مستمری دارند. اما آنچه در اینجا مهم است مدیریت این تغییرات بنیادین در جهت اهداف و قله‌های خواستنی حرکت انسانی است؛ چه این اهداف و قله‌های مادی یا معنوی یا از هر نوع دیگر باشد.

۳- آیا بنیادین بودن تغییرات در این بحث به همان معنی است که در انتخاب بنیادین در بحث‌های معرفت انتخاب مطرح می‌شود؟ نه تنها جواب منفی است بلکه تمام تغییراتی که در اینجا مورد بحث است زیرمجموعه و در جهت "انتخاب بنیادین" انسان است. بنیادین بودن تغییرات در اینجا یعنی تغییرات اساسی که شخصیت و زندگی انسان را تغییری اساسی می‌دهد و البته این تحول می‌تواند هویت و تقدیر او را تغییر بدهد اما همه این‌ها در جهت انتخاب بنیادین اوست. بحث بیشتر در این مورد و اینکه "آیا آن انتخاب بنیادین هم می‌تواند تغییر کند" را در "معرفت انتخاب" باید دید و مربوط به اینجا نیست.

۴- وجود انسان دارای مراتب و سطح و عمق است. مراتب عمیق‌تر انسان مانند علت برای مراتب سطحی عمل می‌کند. در جلسه ۲۶ رساله عملیه ۴ با موضوع "انسان و خصلت‌هایش" در مورد مراتب انسان و خصلت‌هایی که در این مراتب قرار دارد و بسیاری از مشخصات آن توضیحات فراوانی گفته شد. در آنجا گفته شد که: "خصلت‌ها چکیده گذشته انسان و نتیجه آنست که در طول سالیان زندگی رسوب کرده و تبدیل به صفات و حالات و ملکات شده. این خصلت‌ها گاه آشکار و گاه نهان است و چه بسا بسیار عمیق و ناخودآگاه بوده و براحتی قابل تشخیص نباشد. چه بسیار از خصلت‌های انسان که هیچ ردپایی در ناخوداگاه انسان ندارد و هرچه انسان بصورت معمولی-بدون مراقبه و توجه عمیق- بنگرد، متوجه آن نمی‌شود در حالیکه همین صفاتی که ناخودآگاهِ بیشتری را اشغال می‌کند، بیشتر تعیین‌کننده است و ردپای آن‌ها در انتخاب‌های انسان بیشتر بوده و سهم بیشتری در تعیین سرنوشت دارد". همچنین در موردتاثیرگذاری خصلت‌ها و نیز ملکات و هویت‌های انسان در مراتب مختلف گفته شد: "خصلت‌های روبنایی تأثیر کمتر ولی آشکارتری دارد ولی در مقابلِ ملکاتی که زیربنایی است، قدرت و تأثیر کمتری داشته و همیشه در مقابل این خصلت‌های عمیق اثر خود را از دست می‌دهد. همانطور که خصلت‌ها و ملکات در مقابل آنچه که عمیق‌تر -و عموماً ناخوداگاه‌تر- است، قدرتی نداشته و همیشه بازنده است. این سلسله مراتب قدرتی از خصلت‌های عمیق تا عمیق‌تر و عمیق‌تر ادامه داشته و تا کُنه وجود آدمی پیش می‌رود و تأثیر مراتب عمیق‌تر، پیوسته بیشتر اما ناخودآگاه‌تر است و انسان بدون مراقبه دقیق و عمیق و سازمان‌یافته نمی‌تواند آن را دریابد".

۵- اکنون باید گفت که تغییر بنیادین یعنی بخش‌هایی از مختصات روحی و خصلتی و زندگی انسانی تغییر نماید که زیربنای‌تر بوده و اثر جدی‌تری در زندگی دارد. انسان می‌تواند همه نوع تغییری در زندگی خود بدهد؛ اما تغییر زمانی زیربنایی است که به عوامل اساسی‌تری توجه کرده و دست به تغییر نقاطی بزند که زیربنایی‌تر بوده و در نتیجه آثار تغییر در زندگی او بیشتر و کامل‌تر باشد. همان‌طور که انسان تمام مراتب وجود و هویت خود را آزادانه انتخاب نموده در هر زمانی می‌تواند دست به انتخاب معکوس زده و مرتبه‌ای از وجود و هویت خود را در جهت مثبت یا منفی تغییر دهد و این تغییرات هر اندازه که عمیق‌تر باشد اثر آن در زندگی او شدیدتر خواهد بود.

۶- تغییر بنیادین در امور مختلفی در زندگی انسان قابل‌استفاده است مانند:

• مدیریت زندگی روزمره یا تسلط بر آن برای گذر و امکان تمرکزی که در اثر زندگی روزمره و خوشباشی مختل نشود؛

• پیشرفت‌های ظاهری در زندگی معمولی مانند تحصیل تدریس، مسائل خانوادگی، مدیریت محیط کار‌؛

• رها شدن از چمبره غرایزی مانند خوراک و امور جنسی و تسلط بر آن‌ها؛

• تسلط بر زمان و مدیریت زمانی زندگی روزمره؛

• کنترل خصلت‌های خاص و مدیریت آنها؛

• سازگاری و طراحی ارتباطات درست با محیط انسانی که اطراف ما هست؛

• رفع موانعی که زندگی مادی و معنوی ما را مختل می‌کند؛

• درمان خصلت‌های نادرست و بعضا ناخوداگاه مانند حساسیت‌های غیر منطقی زنانه و غرور خودخواهی مردانه؛

• ترس‌های عمیق غیر‌منطقی و بعضا ناخوداگاه؛

• قبض‌های غیرمنطقی روحی مانند میل به پنهان‌کاری غیرضروری؛

• صعوبت‌های روحی و وسواس و صفاتی مانند این‌ها؛

• اخلاق و رفتارهای نامتعادل که از دست انسان خارج است و سعی در اصلاح آن‌ها نتیجه لازم را نمی‌دهد؛

• ناسازگاری‌های رفتاری و عدم تعادل در معاشرت؛

• تعصب‌های نابجای اجتماعی، سیاسی و فکری؛

•رها شدن از لایه‌هایی که مانند تار عنکبوت دور انسان تنیده و نمی‌گذارد زندگی درستی برقرار شود.

۷- آنچه در اینجا گفته می‌شود و برنامه‌های مربوط به آن را نباید با سیری که انسان از نقطه ذاتی و توجه به نفس شروع می‌کند یکی دانست. منظور از تغییرات بنیادین در اینجا همه مشکلات و نواقص و آفت‌ها و موانعی است که انسان را از توجه به نقطه ذاتی باز می‌دارد و برای شروع حرکت از نقطه ذاتی باید این‌ها را حل کند. در واقع چه انسان از نقطه ذاتی فاصله داشته باشد و چه اینکه بر روی این نقطه باشد، نیاز به حل این مشکلات و شکاف‌ها و موانع و آفت‌ها دارد تا سیر روحی او به خوبی انجام شود. توضیح بیشتر اینکه با مراجعه به جلسه چهارم رساله ۵ و مرور سوالاتی که برای خودآگاهی مطرح شده می‌توان به دسته دوم از سوالات مراجعه نمود: "موانع عمیق آشکار یا پنهانی که اثر کلیدی در زمین‌گیر شدن فرد دارد (مانند نیاز، احساس، نگرش، اضطراب ناخواسته، خصلت‌های آشکار و پنهان، مشغولیت‌ها و غیر آن) در شرایطی که راه راحت و در دسترسی برای درمان آن و یا حتی برای شناخت آن وجود ندارد". تغییرات بنیادینی که در اینجا برنامه آن بحث می‌شود برای درمان چنین مشکلاتی است که همه ما کمابیش با آن درگیر هستیم اگرچه درک و فهم آن چندان ساده نیست.

۸- مسیر تغییر بنیادین باید کاملا برنامه‌ریزی‌شده و مهندسی باشد. بنابراین مقدماتی برای آن لازم است و قبل از آنکه این مقدمات را بشناسیم، باید بدانیم در چه شرایطی امکان یک تغییر بنیادین نیست. می‌توان مواردی را به عنوان مثال ذکر کرد که وجود هر کدام از آن‌ها مانع است و تا وقتی در انسان کنار گذاشته نشود، نباید به سمت تغییر بنیادین رفت؛ چون بی‌نتیجه خواهد بود:

• کسی که نگاه منفی به جهان و هستی دارد و فکر می‌کند که تقدیر یا سرنوشت یا هر چیز دیگری که از اختیار و انتخاب او بیرون بوده او را در این وضعیت قرار داده است. چنین فردی امکان تغییر اساسی ندارد چون وقتی عامل وجود یک وضعیت -حقیقتا یا به دلیل باور غلط- بیرون از انسان باشد، عامل تغییر هم بیرون از انسان خواهد بود و دیگر جایی برای تصمیم انسان و عمل او باقی نمی‌ماند. نقش منفی این عامل ربطی به اعتقادات فرد ندارد.

• اگر انسان یک عامل بیرونی -شخص یا حادثه یا سازمان یا حکوت و یا جغرافیا- را عامل انحصاری وضعیت خود بداند و باور داشته باشد که بدون تغییر این عامل امکان رهایی از این وضعیت را ندارد؛ راه برای تغییر اساسی درونی برای او بسته است و تفاوتی ندارد که این باور مطابق حقیقت بوده یا توهم و نادرست باشد چون اثر آن تنها با باور او مربوط است و وقتی که این باور بر فرد حاکم باشد راه برای تغییر بسته است.

• اگر انسان عامل انحصاری مشکلات خود را یک عامل درونی غیر‌قابل‌تغییر بداند؛ اصلاحی در کار نخواهد بود. مثلا اگر انسان، انتخابی اشتباه در زندگی را -به صورت منحصربه‌فرد- ریشه مشکلات بداند و فکر کند که تنها عامل همین است و هیچ راهی غیر از آن وجود ندارد، خودبه‌خود این باور بر او حاکم شده است که عامل مشکلات غیرقابل‌تغییر است؛ اگرچه ناشی از خود او بوده، بنابراین دیگر چه جایی برای اصلاح -آن هم بنیادین و اساسی- باقی می‌ماند؟

• هر نوع اصلاح و تغییر اساسی با اراده و تصمیم انسان برای تغییر همراه است و اگرچه تغییر بنیادین ریشه مشکل را از بن و اساس درمان می‌کند، اما دوره درمان با اعمال و رفتار‌های مشخصی همراه است که فرد باید ملتزم به این رفتارها باشد. بنابراین فردی که قدرت کنترل رفتار خود را ندارد و تصمیماتی که می‌گیرد ممکن است با عدم کنترل از بین برود، چگونه می‌تواند برنامه دقیق و ظریف رفتاری که لازمه تغییر بنیادین است را انجام دهد؟

• برنامه تغییر بنیادین نیازمند تصمیم‌گیری‌های روشن و تداوم آن است؛ بنابر‌این کسی که قدرت تصمیم‌گیری ندارد و یا تصمیمات او در طول زمان تحت تاثیر شرایط بیرونی قرار گرفته و متفاوت و متضاد می‌شود، نمی‌تواند وارد چنین پروسه اصلاح‌گری شود.

• اگر زندگی روزمره و شغل بیرونی و وضعیت درونی خانه و گردش روزمره و دور قمری زندگی به نوعی است که فرد امکان توجه به خود و تمرکز برای تغییر و تصمیم‌گیری و توجه به نفس -به صورت زنده و فعال- پیدا نمی‌کند، نمی‌تواند برای تغییرات اساسی برنامه‌ریزی کند.

• بدون روحیه استمرار و اطمینان از اینکه استمرار در اجرای برنامه بنیادین تضمین‌شده، نمی‌توان و نباید وارد آن شد.

• برای ورود به این محدوده باید فرد، عینیت‌های جهان و الگوهای عقلانی را پذیرا باشد. مثلا کسی که با فردی با شخصیت و هویت متفاوت ازدواج کرده، اگر این تنوع شخصیتی انسان‌ها را نپذیرد، چگونه می‌تواند اصلاح امور خود کند؟ همچنین کسی که در اجتماع و فرهنگ و اندیشه و سیاست، واقعیت‌های جهان را پذیرا نیست و با اهداف رویایی و عدم پذیرش واقعیت‌ها عمل می‌کند نمی‌تواند به اهداف خود نزدیک شود.

• خیلی از مواقع ما دچار تناقض در نگاه و علایق و تصمیمات هستیم و حاضر نیستیم که آن را معالجه کنیم. فردی را در نظر بگیرید که خود را از انتخابی سرنوشت‌ساز در زندگی سرزنش می‌کند، اما همزمان اقدامی برای تغییر آن نمی‌کند؛ چنین فردی چگونه می‌تواند به سوی اصلاح گام بردارد؟

۹- "جاده"ی تغییر بنیادین، از اصلاح نگرش انسان می‌گذرد و این مهم‌ترین بستر آن است. کسی که آماده تغییر نگرش‌های خود نیست، هرگز نباید به این عرصه نزدیک شود. نگرش‌هایی باید تغییر کند تا عمل و حالات و ملکات انسان دگرگون شود چه بسا نگرش‌هایی که تغییر آن برای انسان سخت و غیرقابل‌قبول است. در اکثر موارد، رفتار‌ها و خصلت‌های بنیادین انسان قبل از اینکه ناشی از عادت و رفتار غیرارادی باشد، ناشی از نوع نگاه انسان و نگرش‌های عمیق اوست و با تغییر آنها رفتارهایی تغییر می‌کند که قبل از این تغییر، به نظرش غیرممکن می‌نمود.

۱۰- آنچه در بند ۹ گفته شد اولین رمز موفقیت انسان در تغییر بنیادین است. منظور از این رمز این است که انسان درک کند که زیربنای این رفتار به یک نگاه و باور باز می‌گردد و نه هیچ چیز دیگر. درک چنین رمزی اگرچه در ابتدا کار را مشکل می‌کند و انسان را مواجه با درون خود می‌کند، اما برای فردی که اراده تغییر دارد، معنی دیگر رمز این است که با تغییر نگاه به راحتی می‌تواند بر وضعیت بنیادین خود غالب شده و به سهولت آن را تغییر دهد. درواقع درک این رمز فرد را با یک وضعیت سهل‌ممتنع روبرو می‌کند. از یک سو امتناع به دلیل بنای مساله بر یک باور و از سوی دیگر سهولت به دلیل امکان نگریستن درست و تغییر نگرشی که قبل از این در عمق روح انسان جای گرفته.

۱۱- رمز دوم موفقیت انسان در تغییر بنیادین این است که نگرش‌ها و حالاتی که ریشه عمیق دارد، تمام قدرت و حیات خود را از مخفی بودن و "حیات در تاریکی" دارد و به محض آن که "نور بر آن‌ها بتابد" و انسان به آن توجه و آگاهی پیدا کند، می‌میرد و از بین می رود. در جلسه ۲۶ رساله ۴ در این مورد توضیحات بسیاری بیان شده است. البته در آن جلسه بر جنبه‌های خصلتی این حیات در تاریکی و زیستن در عمق جود انسان تکیه شده است و در اینجا بیشتر بر جنبه نگرشی آن تکیه می‌شود، چرا که خصلت‌های بنیادین پیوسته با یک باور و نگرش توامان و همزاد هستند. بخشی از مطالب آن جلسه را -با اندکی تغییر- در اینجا می‌بینیم: "تغییر این باورها و نگرش‌های زیربنایی از جهتی "سهولت" و از جهت دیگر "امتناع" دارد. امتناع آن در پنهان و ناخوداگاه بودن آن است. در واقع فرد نه تنها دخالت باور‌های خود را نمی‌داند و نمی‌بیند، بلکه نگرش و باور همچون عینکی است که جهان را به گونه دیگری به او نشان می‌دهد و این توهم را به صورت واقعیت فرض می‌کند. اما سهولت تغییر خصلت‌ها به این است که وقتی فرد از طریق "بازگشت و مشاهده خویشتن" به این خصلت آگاه شده و آن را از تاریکی‌های وجودی و شخصیتی بیرون ‌آورد، همچون "مومی در مشت او" تحت تسلطِ اراده و انتخاب او قرار می‌گیرد. در واقع مشکل باورها و نگرش‌های بنیادین در نادیدن آن است و به محض آنکه انسان هوشیار شد و آن را مورد مشاهده قرار داد، "مشاهده" و "انتخاب" و "تغییر مطلوب" بر هم منطبق بوده و نتیجه حاصل می‌شود، اگرچه فرایند هوشیاری و مشاهده، گاهی طولانی است و برای بعضی از "نگرش‌های بسیار پنهان" چه بسا سالیان طولانی از عمر انسان را صرف خود کند".

۱۲- بنابر آنچه در اینجا گذشت و نیز با توجه به مطالب جلسه ۲۶ رساله ۴ برا ی تغییر بنیادین باید از طریق مراحل ذیل عمل نمود:

اول- پذیرش و توجه به اینکه نیازمند تغییر بنیادین هستیم و باید برای آن اقدام کنیم. در این رابطه مخصوصا در بند ۸ جلسه ۲۶ رساله ۴ توضیح بیشتری داده شده است؛

دوم- دقت در موانعی که در بند ۸ متن حاضر گفته شد و اطمینان از اینکه چنین حالاتی که مزاحم و مانع حتمی تغییر بنیادین هست در ما موجود نیست؛

سوم- توجه جدی به رمزهای دوگانه تغییر بنیادین؛

چهارم- درک و فهم آنچه که باید تغییر کند و پیدا کردن ریشه‌های ذهنی و باوری آن در عمیق‌ترین لایه‌های ممکن؛

پنجم- تبدیل آنچه باید تغییر کند به یک هدف روشن و واضح؛

ششم- مشاهده خویشتن و بازگشت و توجه و ارزیابی حالات خود که بستر اصلی تغییر است. این توجه باید دقیقا در همان هدفی صورت بگیرد که انتخاب شده. با توجه به رمز دوم فقط کافی است که انسان پیوسته خود را رصد کند و هیچ معالجه‌ای بهتر از این توجه مستمر و کامل نیست و همین توجه هدفمند و متمرکز و ادامه‌دار تمام نتیجه لازم را در بر خواهد داشت؛

هفتم- التزام عملی به نتایجی که به دست آمده است. اگرچه این نتایج اندک و در طول زمان حاصل می‌شود، اما التزام عملی به آن‌ها و مراقبت در همان نتایج اندک و در ظاهر بدون فایده به اندازه‌ای مهم است که عدم التزام به آن ممکن است تمام آن‌ها را از بین برده و حرکت را با شکست روبرو کند؛

هشتم- صبر و تحمل در این مسیر و رعایت ارکان پنجگانه حرکت انسانی. مسیر تحولات بنیادین بدون صبر و استقامت در درازمدت به نتیجه نمی‌رسد و تعجیل و یا عدم استمرار باعث ناکام ماندن انسان می‌شود.

+ تکلیف این هفته (شماره۶)

با توجه به معیارها و مطالبی که در مورد تغییرات بنیادین گفته شد؛ شما خودتان را در چه وضعیتی می‌بینید؟
آیا نیاز به تغییرات عمیقی دارید؟
راهی برای آن دارید و یا باید فعلا صبر کنید؟
آیاموانعی برای این تغییرات وجود دارد؟
رمز های اول و دوم را درک می‌کنید؟ مصداق این رمزها برای شما چیست؟

👈 سوال ویژه این هفته

فردی را در نظر بگیرید که گرفتار بعضی از رفتارهای ناخواسته است. این رفتار می تواند اعتیاد به مواد مخدر، عادت‌های غذائی و خوراک به صورتی که مطلوب او نیست باشد. می‌تواند عادت و گرفتاری به مسائل جنسی و شهوانی باشد. در مورد مسائل جنسی در نظربگیرید که فردی در فشار تمایلات جنسی قرار دارد و نمی‌تواند به حالت تعادل و آرامش در آن برسد. این فرد ممکن است مجرد یا متاهل باشد، در هرکدام از این موارد ممکن است ارتباطات جنسی داشته باشد و یا پیوسته از آن خودداری کند، در تمام این موارد ارتباطات -انجام شده یا ترک شده- می‌تواند حلال یا حرام -عرفی یا دینی یا عقلی- باشد، در این وضعیت ناخواسته ممکن است دیگران مقصر باشند و یا تقصیری متوجه کسی نباشد و احتمالات فراوان دیگری که انواع بی‌شماری را ایجاد می‌کند و تمام آنها در جامعه ما مصادیق و گرفتاران فراوان دارد. همچنان که در مورد رفتارهای غذائی و اعتیاد هم چنین است؛

سؤال:

ارتباط و تناسب این فرد با "تغییرات بنیادین" چیست؟
آیا تنها از این راه می‌تواند به آرامش و تعادل برسد؟
درچه صورتی "تغییرات بنیادین" برای او مقدور است و مصلحت اوست که وارد این تغییرات بشود و در چه صورت بهتر است از این نوع تغییرات خودداری کند؟
رمزهای دوگانه در مورد این افراد -در انواع مختلف- چیست؟
موانعی که در بند ۸ متن ذکر شد در مورد هر کدام از این انواع چه می‌تواند باشد؟
در چه صورتی هرگز نباید وارد برنامه تغییر بنیادین شود حتی اگر برای او ضروری باشد؟
چگونه می‌توان برای هر کدام از اینها برنامه بنیادین ریخت؟
آیا برنامه های بنیادینی وجود دارد که حتی برای شدیدترین غرائز -در حالتی که فرد محروم‌ترین وضعیت را دارد- بتواند به رضایت و اقتدار منتهی شود؟
این چگونه رضایت و اقتداری است و آیا تخیلی و رویائی نیست؟!
آیا غرائز -آنهم در شدیدترین نوع ان- اموری غیر ارادی نیستند ؟ پس چگونه می‌توان با وجود هجوم شدید آنها و عدم امکان ارضای بیرونی بازهم به اقتدار و رضایت دست یافت؟
آیا ممکن است فردی در نهایت امکانات در یک امر غریزی -مانند خوراک و امر جنسی- باشد و درعین حال نتواند به رضایت و آرامش برسد و تشنه و پریشان و سرگردان باشد؟ چگونه؟ چگونه ممکن است سفره‌ای رنگین مقابل انسان گشوده باشد با انواع موارد مورد نیاز و گرسنگی و تشنگی انسان برطرف نشود؟!


فایل ها :


رسالهٔ عملیّه (۵)

دورهٔ پنجم رسالهٔ عملیّه


بحث :

1 - 1403-04-06 گفت‌وگو مشاهده فایل ها :

آخرین جلسات برگزار شده ؟
29 - هم‌زاد
1403-10-11
نگارش برای انتخاب
36 - سورهٔ نور
1403-10-10
استماع و تکلیم با قرآن
34 - ارزیابی و نقد و نظر
1403-10-15
رسالهٔ عملیّه (۵)
199 - حکمت ۲۰۴ نهج‌البلاغه
1403-10-07
خانۀ پدری
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب این سایت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
با ما در شبکه های اجتماعی