۱- تمام آنچه که انسان برای برنامهریزی انجام میدهد و دستوراتی که برای گشایش مسیر خود تدوین میکند و رهیافتهایی که برای گذر از موانع و رسیدن به اهداف خود به دست میآورد نباید باعث فراموشی زندگی و بستر مهم آن شود. همه ابعاد و زوایای انسان در زندگی او تجمع میکند و زندگی بستر اصلی است که باید توجه نمود و چهارچوب درستی است که به انسان کمک و راهنمایی میکند و اگر این بستر و چهارچوب از دست برود، امکان هجوم آفتها و بیماریهای روحی و وجودی خواهد بود؛ اگرچه در مسیر انسان پیشرفتها و فتوحات بسیار رخ دهد. زندگی بستر اصلی عمل و گذر و توقف انسان است و باید پیوسته آن را پاس دارد.
۲- منظور از زندگی تمامی آن چیزی است که انسان به عنوان یک موجود زنده و صاحب ابعاد گوناگون از خود بروز و ظهور میدهد. از بالاترین مراتبی که فرد برای رسیدن به آن تلاش میکند تا پایینترین ابعاد زندگی و مراتبی که فرد به ان محتاج است و از ابعاد عمقی گرفته تا غرایز و طبایع و هر چیز و ناچیزی که مقتضای وجود انسانی است.
۳- انسان نامتناهی در هر زمان و مکان و شرایط بخشی از این حقیقت نامتناهی وجودی را بروز و ظهور میدهد و هرگز به انتهای آن نمیرسد، اما زندگی یعنی همین رود جاری و سیلان و جریان ممتدی که پیوسته در حال رفتن و حرکت کردن است. آنچه که زندگی نام دارد این سیالیت است و نه مقام و منزلت و وصول به درجه خاصی از مادیت و معنویت: اینکه انسان در نقطه و وضعیتی نمیماند و پیوسته میرود و میرود.
۴- اما زندگی در این معنی و مفهوم چنان وسیع و غیرقابلتعریف است که انسان نمیتواند به تبیین و تدوین درستی از آن دسترسی پیدا کند. پس چگونه میتواند موقعیت خود را ارزیابی کند و زندگی درونی و بیرونی خود را بر اساس این ارزیابی بشناسد و بر این شناخت رفتار و برنامه خود را بنا نهد؟ وقتی که دایره زندگی چنین وسیع و نامحدود بلکه مبهم و مهآلود است و انسان نمیتواند طرحی از زندگی خود را برای برنامهریزی تدوین کند، چگونه میتواند به این بستر و چهارچوب مراجعه کرده و زندگی را به عنوان زیربنایی برای بررسی تمام دستورات و رهیافتها و هر چیز و ناچیز دیگر ملاک و معیار بگیرد؟
۵- اگرچه دایره زندگی -به این معنی که در بند ۲ ذکر شد- بسیار وسیع و غیرقابلدسترسی است، اما هر زمان و در هر ظرف و شرایط کلان میتوان طرحی از زندگی را به عنوان مدل زیربنایی زندگی برای مردمان آن محدوده در نظر گرفت و با پیریزی این مدل زیربنایی سراغ تکمیل آن رفت و از طریق این مدل نسبی میتوان چهارچوبی برای زندگی و معارف و اطلاعاتی برای ارزیابی تمامی ابعاد و دستورات و رهیافتهای خود فراهم نمود.
۶- اکنون پس از چندین تلاش و انجام تمرینهای مختلف و نقد و گفتگوی این تمرینها میتوان به یک مدل نسبی متناسب با دوستانی که در این حلقه هستند نزدیک شد. نزدیک بودن ماه محرم و امکان انجام برنامههای مختلف روحی و تمرکز میتواند عاملی جدی برای پرداختن به این طرح باشد. علاوه بر آنکه تلاشهای مختلفی که برای اصلاح و تغییر در زندگی صورت گرفته میتواند در چهارچوب یک زندگی بررسی شده، نقصهای آن شناخته و اصلاح و کلیت تلاشها و زندگی انسان به کمال و نتیجه برسد.
۷- میتوان طرحی از زندگی انسانی شامل دو بخش را درنظر گرفت: بخش اول آن شامل همه زندگی انسانی در تمامی ابعاد ان است به صورتی که زندگی متعادل انسانی تامین شود. ابعاد و زوایای زندگی عادی انسان بسیار متنوع و گوناگون است و همه اینها بخشی از زندگی متعادل است. ما باید نظم درونی و بیرونی داشته باشیم که زندگی به صورت خودبخودی در تعادل خود قرار بگیرد. نظم درونی در تمامی ابعاد و زوایای درونی که حاصل آن زندگی درست و متعادل بیرونی است. اینکه هرچیز در جای خود قرار بگیرد و امور روزمره و اشتغال و تحصیل و خانواده و هر چیز دیگر به طبیعت خود باز گردد.
۸- منظور از زندگی متعادل و قرار گرفتن همه چیز در جای خود، یک زندگی بدون هیجان و لذت و سرمستی و خشک و منطقی و سرد نیست. منظور زندگی است که همه نیازهای عادی و فوق العاده انسان -غیر از انچه که در بخش دوم طرحواره گفته خواهد شد- همه به اندازه کافی جایگاه خود را دارد و انسان امور مختلف خود را در مراتب گوناگون و انواع مختلف در جای خود قرار میدهد. یعنی چینش و روش و ظرفیت و باورهای انسان به صورتی با هم هماهنگ هستند که زندگی انسان شامل تمامی این ابعاد است و همچون یک روند و یک رودخانه جاری -با تمام موانع و سیلابهای خروشان و همه خصلتهای یک رود- جاری و ساری است.
۹- همچنین نباید زندگی متعادل را با "زندگی ایدهال و خیالی و رویایی" اشتباه گرفت. جهان ما سراسر رنج و سختی و مانع و درد و بیماری و مرگ است. انسان متعادل تمام این خصلتهای هستی را میپذیرد و همچون مسیری پیچدرپیچ و صعبالعبور، مجبور به عبور از میان این کوهها و درهها و سنگلاخهاست: درست مانند جویباری که از میان این موانع میگذرد. باید طرح زندگی برای انسان بتواند زندگی جاری از میان تمامی این سختیها و رنجها و ناملایمات را تامین کند.
۱۰- در جلسه اول رساله ۵ (نقطه شروع) توضیح داده شد که همه آنچه که در راستای تغییر و اصلاح و تنظیم زندگی گفته میشود مربوط به زندگی درونی انسان است. زندگی بیرونی هم از طریق تغییر درونی انسان -تا اندازهای و در سیری بینهایت- قابل تنظیم و تغییر است. اما به صورت مستقیم نمیتوان در آن تغییر داد همچنان که این تغییرات با واسطه هم در سیر خاص و عینی و به صورتی مشخص قابل انجام است و چه بسا هیچ هماهنگی با خواستهها و مطلوبات انسان نشده باشد. زندگی یک اسیر یا فردی که ناحق و ظالمانه به مجازاتی گرفتار شده با انسانی که در میان نعمتها غرق است مساوی نیست. اگرچه در مباحث معرفت انتخاب در این رابطه هم مسائلی بیان شده، اما آنچه که دراینجا قابل بیان است تفاوت و تاثیر عوامل بیرونی است که در اختیار ما نیست و نمیتوان نسبت به آنها به صورت مستقیم تصرف نمود. در جلسه اول رساله ۵ تقابل و تاثیرگذاری عوامل بیرونی و درونی را به صورت مفصل توضیح داده شده است.
۱۱- در جلسه چهارم رساله ۵ (سوالاتی برای خودآگاهی) گروههای مختلفی از افراد، سوالات و مسائل آنها ذکر شد. در تصویری که در آن جلسه ارائه شد، تنها بعضی از گروهها میبایست به زندگی عادی و معقول بازگشت نمایند و مابقی نیاز به تغییرات و تحولات و یا سیرهای دیگری داشتند. در اینجا این سوال پیدا میشود که طرحواره و نظمی که در اینجا ارائه میشود آیا برای همه گروهها مفید و لازم است؟ یا اینکه تنها بخشی از افراد باید به این زندگی منظم رجوع نمایند؟ (مثل گروه اول و پنج از گروههای ذکر شده در جلسه چهارم)
۱۲- تمامی انسانها -اگر بتوانند- باید به این طرحواره رجوع نموده و در صورت امکان از آن استفاده نموده و نظم زندگی را برقرار نمایند. هر انسانی با هر زندگی که برای او ضروری است باید برای زندگی خود بتواند طرح و برنامهای داشته باشد، حتی اگر محتوای زندگی او زجر و سرگردانی و حیرت باشد. حتی فردی که به جهل و بیاطلاعی از محتوا و ماهیت زندگی خود میرسد، میتواند برای این آتشفشانی که موقت و بیوقت همچون حادثه غیرمترقبه بر زندگی روزمره او هجوم میآورد، قالبها و مدلهایی داشته باشد، همانگونه که مدلهای روشن دقیق و علمی برای امور مترقبه در دنیای بیرون ارائه میگردد و کشوری که شدیدترین حوادث غیرمترقبه همچون زلزله و سونامی را با قواعد علمی مدیریت میکند، بسیار کمتر از کشوری است که کمترین حوادث را داشته اما مدیریت نادرست و غیرعقلانی دارد.
۱۳- افراد بسیار اندکی وجود دارند که چنان شوریدگی وجودی یا ناملایمات روانی یا مشکلات بیرونی بر آنان وارد شده که امکان هیچ نظمی را ندارند. این افراد اندک هستند و ما نباید به محض بروز موانع، خود را از این دسته به شما بیاوریم. باید نیرو و توان خود را برای برقراری نظم به کار گرفت و اگر شرایطی غیر از این وجود داشته باشد تنها بعد از تلاش و کوششی درست و عقلانی میتوان مورد تایید قرار گیرد.
۱۴- افرادی که متوجه یک مشکل اساسی یا نیاز به تغییر زیربنای یا اصلاح بنیادین میشوند (مانند گروه سوم از افراد ذکر شده در جلسه چهارم رساله ۵) باید به نظم و مدل زندگی متناسب با این نیاز خود برسند. هر خوداگاهی که در این رابطه برای فرد ایجاد میشود از طریق "سه گام اجرایی" (جلسه ۸ رساله ۵) باید تبدیل به یک طرحواره و نظم معقول و متناسب با فرد بشود.
۱۵- همچنان که بخشهایی جدی از ابعاد زندگی و رسالت و تقدیر انسان ممکن است برای او نامعلوم باشد و این بخشها میتواند در برنامه منظم انسان جایگاه و موقعیت خاص خود را داشته باشد. به عنوان مثال کسی که به دنبال پیدا کردن "کار" خویش است و به زودی به آن دستری پیدا نمیکند میتواند و باید جستجو و شیوه آن و چگونگی و زمان رسیدن و تمام لوازم روحی که برای آن مفید است را در برنامه بگنجاند.
۱۶- بخش دوم طرحواره زندگی شامل تمام عوامل و بسترهایی است که به انسان کمک میکند به سوی یک هدف بلند و اسمانی فراتر از امور زمینی که در آن زندگی میکنیم، پرتاب شود. زندگی متعادل و معقول انسان، او را برای این پرش آماده میکند، اما در ذات خود کاملا زمینی است: ابزاری است برای پیمودن راهی که فرد در زندگی متعارف طی می کند حتی اگر بخشی از این طرحواره، اعمال عبادی و خیرات انسانی و مانند آن باشد. آنچه که فرد را از این زندگی به سوی آسمانها پرتاب میکند نیروها و زمینههایی است که همچون آتشفشان از درون فرد میجوشد و او را به سوی نقطهای نامتناهی متوجه و از این جهان برای زمانی کوتاه جدا میکند. این پرتاب و پرش ممکن است در خلوت یا تمرکز یا در یک زیارت یا عبادت یا هر زمان دیگر باشد. مهم محتوایی است که فراتر از تمام ان بخش اول است و او را وارد دنیایی میکند که متفاوت از دنیای همیشگی او است.
۱۷- برای هر انسانی این قله و هدف پرتاب شده و آتشفشان برانگیخته شده به گونهای است. این تفاوت هم در عمق و اندازه و ارزش آن است و هم در چگونگی و زمان و ابزار و ظرف رسیدن و هم در هر ویژگی دیگر. اما آنچه برای انسان روی میدهد و چیزی که به دست میآید جلوهای از هویت و حقیقت بنیادین انسان است: "از کوزه همان طراود که در اوست" اما این هویت و حقیقت در عمق وجودا نسان است و بخشی یا تمامی انتخاب بنیادین اوست. چه بسا راهزنی خطرناک در حرکتی به فضیل عیاض تبدیل میشود و چه بسیار که قدیسی مقرب شیطان رجیم میشود. همچنان که اندازه و مرتبه این پرش نیز به اندازه هویت و بنیاد فرد و انتخاب بنیادین اوست. یکی نهایت حرکت و شهود او ذوقی مادی یا تجارتی سوداور یا لذتی زودگذر است و دیگری همتی دارد که "زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است".
۱۸- اگرچه نظمی ظاهری باید بر این بخش دوم حکمفرما باشد و انسان برای اسباب و زمانها و مکانها و فضاهایی که این بخش دوم ممکن میشود باید نظم و برنامه منظم داشته باشد اما بیش از نظم ظاهری در این بخش، نظم محتوایی و درونی میتواند مهم و اثر بخش باشد. باید برنامه منظمی وجود داشته باشد که فرد به تناسب حالات و روحیات خود -که دراثر خوداگاهی متوجه شده است- بتواند زمینه و زمان و نیروی لازم را برای فوران این آتشفشان فراهم کند.
۱۹- غیر از این نظم سرنوشت ساز درونی و بیرونی برای این آتشفشان، نباید فشار و جبری را برای رسیدن به آن بر خود اعمال نمود. آنچه ضروری است برداشت موانع است که بیشترین مانع در درجه اول از طریق زندگی بههمریخته و نامنظم و ناصحیح و نامتعادل حاصل میشود و در درجه بعدی به دلیل آماده نبودن زمینه ذهنی و روحی برای ظهور این پرش ها مانند نداشتن وقت کافی یا زنده و یا عدم تمرکز.
۲۰- در نشستهای ۴۱ و ۴۲ و ۴۳ حکمت نامتناهی در مورد مراتب انسان و راه رهایی و جهانهای تودرتو مطالبی ذکر شده که مرتبط با بحثهای این جلسات رساله است. دوستان میتوانند مراجعه نمایند.