علّامهٔ ۹۱ جلسات کاملاً ناباورانهای بود که شکل گرفت. مثلاً پروژهی سایت علّامه بود، ولی سر سفرهی علّامه غذاهایی بود که اصلاً نمیدانستیم این غذاها هم در عالم هست. و هر جلسه شگفتانگیزتر از جلسهی قبل عرضه میشد. در کلّ، دو سال و نیم طول کشید و به مرور که از قدرت و تأثیرش کم میشد (و نمیفهمیدیم چرا و چهطور؟!)، از اعضاء اصلی هم کم میشد. تا جایی که دیدیم (البته دیدند، چون من هم نبودم) دیگر جلسات فائده ندارد و علّامه ۹۱ پروندهاش بسته شد. مقدّمه: تقریباً ده سال بود که در باشگاه اندیشه تلاش کرده بودیم سایتی برای علّامه راهاندازی کنیم. پروژهی تأسیس و راهاندازی یک سایت اینترنتی برای علّامه طباطبائی به عنوان مرجعی که در دسترس دوستداران، علاقهمندان و پژوهشگران قرار بگیرد. و این تلاش دهساله همواره ناکام مانده بود. در سال ۱۳۹۱ مهمتر از این که این کار به انجام برسد، این سؤال بود که چرا راهاندازی چنین سایتی باید اینهمه نشدنی باشد؟! علّامه طباطبائی همواره پردههایی را عرضه میکرد که خود را بزرگتر از تعریف ما نشان میداد. از یک سو دانشمندی بود با چندین کتاب چاپشدهی قابل مراجعه. از یک سو تنوّع زیادی در شاگرداناش وجود داشت. از یک سو نمیشد خاطرات شفاهی را در رابطه با او نادیده گرفت و بیاعتنا عبور کرد. گاهی گفتهها و خاطرات شفاهی دریچههای غریبی از او را عرضه میکرد. رابطهی او و قرارگیری او در خیل شاگردان سیّدعلی قاضی... مردی که حوزهی نجف با اصرار او را نادیده میگرفت و گویا همچنان این اصرار بهقوّت خود باقی است. از سویی طباطبائی هیچگاه نه از حوزهی علمیّه خارج میشود و نه از کسوت روحانیّت! گاهی در پژوهشها به عرض و طول یک مکتب گسترش پیدا میکرد و گاهی در گوشهی یک اتاق کوچک و قدیمی به عنوان دانشمندی که صد سال دیگر میتوان وی را شناخت. حاصل کلام، این که علّامه طباطبائی دائماً پردههای نمایش را عوض میکرد و دائماً خود را فراتر از ما و پژوهشمان نشان میداد. سال ۱۳۹۱ بهوضوح میشد حسّ کرد که او حتّی سیسال پس از مرگاش یک «اجرا» است. پرفورمنسی که باید به نظارهاش نشست. باید فرصت داد تا او نمایشاش را اجرا کند. او خود را دستنیافتنی نشان میداد و از پژوهندهاش «تسلیم» را طلب میکرد. پس اجازه دادیم تا در آن سال، سال ۱۳۹۱، او به اجرا دربیاید! با این سؤال که اگر علّامه طباطبائی سال ۱۳۹۱ حضور داشت، چهگونه میاندیشید؟ چه میگفت؟ چه میکرد؟ پس به جای علّامه در «خوانش مکتوب یا تاریخی و یا کتابی او»، «میراث ماندگار علّامه و مدرسهی فکری و سلوکی او» به «میدانی زنده و فعّال از پرسشگران» دعوت شد تا شعلههای معرفت و پرسش و خوانش برافروخته گردد و شد آنچه به نام علّامه سیّدمحمّدحسین طباطبائی «میباید میشد...». جلسات بدون فکر قبلی، بدون برنامهی قبلی آغاز میشد تا ببینیم علّامهی سال ۹۱ چیزی برای گفتن دارد یا خیر.
در حلقههای «قهر و آشتی با دین» به دنبال چیستایم؟ دیانت در جامعهی ما در سالهای اخیر بیش از هر زمانی در معرض انتخاب قرار گرفته و بیش از هر دوره با حبّوبغضهای افراطی، هیجانی و شدید مواجه شده است. امواج افراطی در پذیرش یا ردّ دیانت، بسیاری از عرصهی فکری نسلهای گوناگون را درنوردیده و کمتر فضائی از تأثیر این رویارویی بر کنار مانده است. اگرچه رسمیّت حکومتی که مدّعای آن دینیبودن است، بر این واقعه تأثیر بسیاری گذاشته، امّا سیطرهی فکری و فرهنگی دین در جامعهی ایرانی عامل قویتری در این عرصه بوده است و این سیطره در دوران جدید با ابزارهای مدرن رسانهای و البته به مدد قدرت حکومت، توانسته به موقعیّتی بینظیر دست یابد که شاید در طول تاریخ ایران بینظیر بوده است. مجموعهی این شرائط سبب شده که بیش از هر زمانی دیانت در معرض قهر و آشتی، حبّ و بغض، و دوستی و دشمنی قرار گیرد. امّا چنین وضعیّتی به جای آن که به تعمّق و تدبّر در دین و شناخت اعماق پنهان و ناشناختهی آن در زندگی عینی منجر شود، به عاملی برای سطحینگری و بیتوجّهی بیشتر در نگاه به دین تبدیل شده است. چنین سطحینگری هم در نگاه مدافعین و هم در دیدگاه مخالفین دین کاملاً مشهود و روشن است. چه آنها که سنگ دین را به سینه میزنند و چه کسانی که همّت آنان عبور از دین است، ترجیح میدهند که هر آنچه را که سیطرهی فرهنگی و فکری و سیاسی جامعه به عنوان دین عرضه میکند، موضوع حبّ و بغض خود قرار دهند و با فراهمکردن یک هدف راحت و آشکار و بدون تأمّل به راحتی و سهولت به انتهای دیندوستی و یا دینستیزی خود برسند و هواداران و مریدان و شاگردان خود را راضی و خشنود کنند. در این میان، مدافعین رسمی دینی جامعه، دینی را به نمایش میگذارند که «انگارههایی الاهی به نظر میآید و معمولاً خود را غیرقابلبحث» نشان میدهد و آنچه که در نظر مخالفان، سادهترین کارآییهایش را برای غالب جامعه از دست داده، همچنان تمامی همّت آنان را به خود اختصاص میدهد. امّا در نگاه مخالفین دینورزی، همین نوع دیانت، بهترین حریف برای ضربهیفنّیشدن در میدان بحثهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و فلسفی است. و برای اهل بحث، لذّت فلسفی فوقالعادهای روی میدهد تا از این دین عبور کنند و آن را برای بار چندم و چندم بر خاک بمالند. امّا در زندگی واقعی انسانهای این مرز و بوم و در میان دغدغههای سال و ماه مردمان وضعیّت به گونهی دیگری است. در عرصهی زندگی واقعی، نه آن دینداران نگاهی به دین در عرصهی زندگی دارند و نه این بیدینان در الحاد خود چندان استوار و عمیق هستند. در نگاه عمیقتر و معرفتشناسانهتر، از دینی که نه به صورت سیاسی یا آموزههای مرسوم، بلکه به صورت «وجودی» میشناسیم، آنچه باقی مانده یا تهنشین شده است، مواضع نهان، اندیشههای باطنی یا تأویلهای وجودی است که زنده و جاندارند. این ستونهای نهانی، خود را در بزنگاهها، گردنهها یا نقاط عطف «ترس و امید» یا «آرامش و آشوب» یا «تصمیم و انتخاب» یا «حقیقت و توهّم» یا «انقلابات درونی» زنده و کارآ عرضه میدارند. امّا این حقیقت معرفتشناسانه چنان عمیق و غیرقابلوصول است که اغلب حتّی برای ردگیری آن وقتشان را «هدر» هم نمیدهند. به این ترتیب، آنچه میتواند دردی دوا کند، «قهر و آشتی با زندگی عمیق و ناخودآگاه دینی» است، نه «قهر و آشتی با دین رسمی و فلسفی». پس نیازمند یک گفتوگوی سخت یا چالشی با مخاطب هستیم تا به این بزنگاهها یا گردنهها نزدیک شویم. چنین گفتوگویی با خویشتن حقیقی، ما را به اعماق زندگی و اندیشهی خود میبَرد تا بدانیم که «چهگونه میخواهیم زندگی کنیم؟» و «چه بخشی از افکار و اعمال خود را بهراستی انتخاب کردهایم؟» و «چه لایههایی از خود را باید کنار بگذاریم؟» و «کدام دین را میپذیریم و یا کنار میگذاریم؟» و «خود دروغین ما کدام است؟» و «چرا بیگانه از خویشتن هستیم؟» و «چهگونه به خویشتن واقعی خود بازگشت کنیم؟» و «چه ردّ پایی از زندگی دینی رسمی و رائج جامعه بر جا مانده است؟» و «انتخاب ما نسبت به این دیانت رسمی و هر نوع دیانت دیگر چیست؟». برای رسیدن به این هدف عمیق و سخت، نیازمند ریختن بیپردهی خویشتن در عرصهی گفتوگو هستیم. اگر مصاحبهشونده و مصاحبهکننده به نقطهای برسند که خود را بیمحابا در یک تعامل چالشی در معرض نمایش بگذارند، آن هنگام است که این جلسه برای ایشان آینهای خواهد بود که میتوانند از «دیدن خود» سیراب شوند و با دست خویش عمیقترین لایههای وجودی خود را بشکافند و ببینند. آن رویدادی که در این جلسات به دنبال آن میگردیم، «دیدن خود» است. و حتّی اگر به اندکی از آن نائل شویم، موفّقیّت بزرگی کسب کردهایم. و اگر در سطحی دیگر به این گزارهی هزارتکرار دینی توجّه کنیم که «هر کس خود را بشناسد، خدا را خواهد شناخت»، تمام عمل ما در سیر این جلسات، «مواجهه و مصاحبه با همهی دین» بوده است. لازم به ذکر است که مصاحبهکنندههای این حلقه، خود، در عرصهی دینورزی بدون موضع نیستند...