کلمات قرآن گاهی برای انسان آنچنان عجیب جلوه میکند؛ بهویژه در توصیف حقایق بسیار بدیهی و ابتدایی. این توصیفها گاه آنقدر روشن و واضحاند که انسان در مواجهه با آیات قرآن با خود میاندیشد:
از این سخن، چه ثمری میتوان برای زندگی عملی برگرفت؟ اما حقیقت آن است که بالاترین ثمرهای که انسان از قرآن میبرد، رویارویی اوست؛ انسانی که در زندگی توهمی خویش غرق شده است، با خوانشی از واقعیت که حقیقتی اصیل دارد. همین حقیقت، بهسبب شدت و صلابتش، برای انسان ناآشنا مینماید.
گاه انسان میپندارد که در این کلمات هیچ نظمی وجود ندارد و ابتدا و انتهایی از آنها درک نمیشود؛ چراکه خود، در نگاهی توهمی گرفتار آمده است. نگاهی که باورش شده و جهان را در چارچوب همان توهمات میبیند. او در این دیدگاه موهوم چنان غرق است که وقتی مرجعی از عالم بالا با حقیقت او را به آشنایی میخواند، این آشنایی رخ نمیدهد و انسان احساس غربت میکند.
این است که انسان، وقتی شروع به حرکت میکند و نخستین گامهایش را برمیدارد، ابتداییترین واکنش انسان این است که به دنبال نشانهها، هدایت، آیات، کمکها و هر چیزی باشد که از بیرون میآید. انسان، خود را در این میان کنار میکشد؛ چیزی که حقیقت ندارد. علت این امر آن است که انسان گرفتار عالم بیرون است؛ خود را فراموش کرده و هیچ چیزی از خود نمیبیند و پیوسته در امور بیرونی اسیر است. این گرفتاری سبب میشود که وقتی نخستین هشدارها را میشنود و اولین هوشیاریها برایش حاصل میشود و ابتداییترین مرحله آگاهی و بیداری پدید میآید، باز هم در پی امور بیرونی باشد؛ اینکه کسی از بیرون بیاید و دستش را بگیرد، آیاتی برایش پدید آید. و چون اینها را نمیبیند، آغاز به نزاع میکند.
و در جواب او گفته میشود: ما که آیات را نمیفرستیم، دلیلش این است که مردم آیات را تکذیب میکنند؛ هرگاه آیهای میفرستیم، وضعشان بدتر میشود.
برای آنان یک شتر فرستاده شد؛ شتری که نمادی بود از چیزی بسیار آشکار. میگفتند: «مثل شتر»، یعنی بهقدری روشن و واضح است که دیگر انکارپذیر نیست. ناگهان از میان سنگها ناقهای بیرون آمد؛ آشکار و نمایان، همه دیدند. گفته شد: شما با این کار نداشته باشید، او کار خودش را میکند؛ شما به کار خود بپردازید. اما همان آیه، با آن روشنی، پذیرفته نشد و آن را کشتند.
این احاطهای است که خداوند بر انسان دارد؛ و آن رؤیایی که پیامبر ﷺ دید و مطالبی برای او ذکر شد؛ و آن شجره ملعونه در قرآن که برخی گفتهاند بنیامیه است یا چیز دیگر. اینها همه نمونههایی از هدایتها و زمینههایی برای آن است که انسان به سوی مسیر صحیح هدایت شود. هر یک از اینها به دلیلی و به نحوی پدید آمده است تا انسان بفهمد و هشداری باشد.
این انتخابِ بدی و پلیدی در جهان نه تازه است و نه مختص بشر. پیشتر از این نیز، هنگامی که خداوند اراده کرد جهانی و خلفایی در جهان بیافریند تا گروهی از آنها بتوانند به مراتبی که شایسته آن هستند و بر اساس عملشان است، برسند، ماجرا از همانجا آغاز شد.
نگفت که این برتریدادن تو چه دلیلی دارد و چه معنایی. ملائکه هم پرسشی مشابه کردند و گفتند: «آیا کسی را میآفرینی که در زمین فساد کند؟» اما خداوند فرمود: «بیایید و خود ببینید.» پس اسما را عرضه کرد؛ آنان ندانستند،
ولی انسان دانست. این پرسش هم برای ملائکه بود و هم برای شیطان. اما ملائکه راه درست را پیمودند: آمدند و پرسیدند. اما شیطان مسیر غلط را پیش گرفت؛ پیش از آنکه حقیقت آشکار شود، مقاومت کرد و گفت:
لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ: هرکس را که بتوانم، به بلا دچار میکنم تا تلافی کنم.»
خداوند فرمود: «راه باز است. در این جهان کسی را به زور به سوی بهشت نمیبرند.
قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً(اسراء:۶۳)
ی
عنی: هر کس به این سمت برود، نتیجه را کامل خواهد دید.
یعنی: برو، هر کاری میخواهی با آنان بکن. همین که داستان تو با بنیالبشر به مشارکت در اموال و اولاد میرسد. چگونه شیطان شریک آنان میگردد؟ وقتی عمل انسان، رنگ شیطانی میگیرد، در هرچه دارد ــ تجارت و مال ــ بخشی از آن آلوده به گناه، غصب و حرام است. این میشود «اموال». و «اولاد» همان چیزی است که انسان در مسیر ارتباط با غرایز خود طی میکند؛ و در این مسیر، شیطان را شریک خویش میسازد.
وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً(اسراء:۶۴)
برو، هرچه میخواهی وعده بده. اما این وعدهها نیست که آنان را به سوی تو میکشاند، بلکه خودشان به سمت تو میآیند. چراکه شیطان جز دروغ و باطل و فریب چیزی ندارد. و این نقص از خودِ انسان است؛ انسانی که دنبال بهانهای میگردد تا مسیر حق را ترک کند. و اینگونه است که شیطان میآید و میگوید: «بیایید، من به شما مال میدهم، اموال میبخشم، این و آن را به شما میدهم.» در صورتی که انسان با راه راست بهتر میتواند به همه این موارد برسد.
کسی که مسیر حق را میپیماید، هرچه هم بکنی، نتیجهای نخواهد داشت. آنچه تو گمان میکنی نتیجه است، نه از آنِ شیطان نیست، بلکه از آنِ خودِ انسانی است که به سمت باطل میآید.
در برابر، «و کفى بربک وکیلاً»؛ خداوند همانجا ایستاده است، بر جهان مسلط است، و تمام کائنات به انسان میگویند که این وعده دروغ است و آشکار. پس این خودِ انسان است که در ادامه، بهانه میآورد و با دست خود، به سمت باطل میرود.
در آیات، سپس از وضع انسان سخن میرود؛ از وضعیت کائنات و انتخابهای انسان، و از ضعف او. اینکه چگونه انسان امور روشن را فراموش میکند و خود، بهانهها را میسازد تا به سوی باطل برود؛ در حالی که درست در همان هنگام، بدیهیات برای او آشکار است.
وقتی طوفان آغاز میشود، «ضَلَّ من تدعون»؛ در این تعبیر نهایت معنا نهفته است. به تعبیر مرحوم آقای تهرانی، گویی این معنا آنقدر فشرده در دل واژه جای گرفته که کلمه منفجر میشود. هنگامی که طوفانی میآید، هر شریکی که برای خدا قرار داده بودید و هر چیزی که در خلاف مسیر درست انسانی پیموده بودید، یکباره گم(ضَلَّ) میشود؛ نه به این معنا که شما آگاهانه آنها را ترک میکنید یا درمییابید که اشتباه بوده است؛ نه، اصلاً چنان است که گویی هیچگاه وجود نداشتهاند. انسانی که همه امورش بر باطل است، در چنین لحظهای ناگهان به دعا روی میآورد. آن همه چیزهایی که به آن دل بسته بود: آن پول، آن قدرت، آن تلاش برای کسب مسئولیت، آن نیرویی که صرف تسخیر فضای سیاسی کرده بود، آن ارتشی که برایش جنگیده بود تا سرزمینهای جدیدی را فتح کند، همه و همه به چشم نمیآیند؛ گویی هیچگاه نبودهاند. «ضَلَّ» معنایی فراتر از بازگشت یا هدایت یافتن دارد؛ معنایش این است که همه آنها به پایان میرسند و از بین میروند. اما همینکه خداوند شما را نجات میدهد و به خشکی میرساند:
این انسان ــ همین انسان ــ دوباره رویگردان میشود. این نه تقصیر شیطان است و نه ربطی به او دارد؛ شیطان گناه خودش را دارد. این خودِ انسان است که کفور است. و «کفور» غیر از «کافر» است: یعنی هرچه همه کائنات گرد آیند و روشن بگویند که این راه، راه حق است و دو دوتا چهارتاست، او باز دودوتا را پنج میپندارد.
خشکی با دریا چه تفاوتی دارد؟ مگر نه آنکه خشکی نیز میتواند دهان باز کند، گسلی شکاف بردارد، و زلزلهای ناگهانی شما را در کام خود فروبرد؟ چه فرقی دارد میان اینجا و آنجا؟
یا «یُرسل علیکم حاصباً»؛
آیا ایمنید که بر شما طوفانی از شن نازل شود و شما را نابود کند؟
با وجود همه این نافرمانیها، ما باز فرزندان آدم را تکریم کردیم، کرامت و بزرگی به آنان دادیم، خشکی و دریا را در اختیارشان نهادیم، روزیشان را از طیبات فراهم کردیم؛ اما خودِ انسان، با دست خویش، به سوی ناپاکیها میرود.
وقتی پردهها کنار برود کسی که در این دنیا خود را به کوری زده است، در آخرت نیز کورتر و گمراهتر خواهد بود. در این جهان اختیار داشت که چشم بگشاید، اما نکرد. اکنون که پردهها کنار رفته و روز حساب فرا رسیده، همان انتخابش زنجیری است بر پای او. و این زنجیر، کسی جز خود او بر او ننهاده است. اگر امکانی باشد برای برداشتن آن، همان شفاعت است؛ اما باید زمینهای حداقلی در او باقی مانده باشد تا از طریق شفاعت بتوان این زنجیر را گشود. و اگر هم برداشته شود، این جز لطف خدا نیست. اینجا و آنجا تفاوتی ندارد: لطف خدا، لطف اهلبیت علیهمالسلام، لطف اولیاء و شهداء، هر کس که قدرتی دارد، هر کاری بتواند میکند. به شرط آنکه ما کار را چنان تباه نکرده باشیم که حتی آنان نیز نتوانند کاری برایمان انجام دهند و زنجیر بر ما غالب شود. در این میان، برخی ممکن است چنین بپندارند که باید درخواست خود را از پیامبر و اهلبیت آغاز کنند و بر آن تکیه کنند. اما خداوند میفرماید: پیامبر نیز همچون دیگران است؛ او نیز همان مسیری را پیموده و به مقصد رسیده است. او از ما جدا و بینیاز نیست.
انسان چنین است که بهجای آنکه خود به سوی پیامبر ﷺ برود، میکوشد پیامبرﷺ را به سمت خویش بکشد. این خصلتِ انسانِ کفور است. پیامبرﷺ، اولیای الهی، استادان یا هر کسی که مأمور هدایت انسان است، نخستین واکنش ما نسبت به او این است که میپنداریم اگر او را به سمت خود بکشانیم، مشکلاتمان حل خواهد شد. فکر میکنیم با این کار، همه چیز سامان مییابد.
لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ؛
یک چیزی به خداوند نسبت دهد که گویی اگر نماینده خدا از خدا رویگردان شود و به سمت ما بیاید، لاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً.
انسانی که تلاش کرده که در پیامبر و یا اولیای خدا گمراهی ایجاد کند و وقتی نتیجهای از این تلاش خود بگیرد، میگوید حالا من با تو رفیقم.
او نیز انسانی است، اما چون در مسیر حق گام نهاده، خداوند او را نگاه میدارد. این اتصال به خداست که او را محکم نگه میدارد؛ و اگر این اتصال برداشته شود، چیزی از او باقی نمیماند. پس این نگهداری، نه از خودِ پیامبر، بلکه از جانب خداوند است. اگر این اتصال برداشته شود:
درست است که با تصمیم و اراده خود رفتهای اما اینطور نبوده که تو به تنهایی و به طور کامل بتوانی حرکت کنی. اراده خودت با اتصال الهی توانست تو را نگه دارد. اگر این یاری الهی نبود، او نیز اندکی به سمت آنان متمایل میشد. و اگر چنین میشد، آنگاه:
نماز، یا وابستگیای که روز انسان را نجات میدهد؛ نه صرفاً به معنای دو رکعت خم و راست شدن، بلکه آن چیزی است که همچون مغز و محور روز انسان را حفظ میکند.
بزرگان گفتهاند «مقام محمود» بالاترین مقام است؛ مقامی در نهایت توحید و فنا. اگر چنین مقامی میخواهی ــ حتی تو که پیامبری ــ نباید به زندگی روزانه اکتفا کنی؛ بلکه نیازمند خلوتی کاملتر هستی؛ و آن خلوت، در شب پدید میآید.
فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً
تهجد، یعنی بیداری و نافله یعنی نماز اضافه و خود آن بیداری تهجد است که آثار بسیار دارد.
این است راهی که با آن باطل نابود میشود و حق آشکار میگردد. و باطل نابودیپذیر است، باقیماندنش تنها بهسبب عمل ماست.
ما خود باطل را زنده نگاه میداریم. تمام آنچه منفی است و در آن گرفتاریم، بهراحتی از میان میرود؛ اما ما با دست خود به آن میچسبیم. با این اعمال، انسان آغاز به تغییر میکند. برخی بزرگان از همین آیات استفاده کردهاند و گفتهاند که حتی مقامات والای پیامبر ﷺــ آن بالاترین مقام ــ در نیمهشب و سحر به او عطا شد. انسان میتواند در زندگی خودش از راه برنامهریزی و کارِ خود به نتیجه برسد.
فایل ها :
زندگی و تفکّر در متن قدسی
زندگی و تفکر در متن قدسی برنامه قرآنی جدیدی است که تا حدی با برنامه های قبلی قرآنی متفاوت است و علاوه بر استماع و مخاطبه با قرآن برای طول هفته هم برنامهای را ارائه داده و در جلسه هم علاوه بر اشتراک تجربیات، نوعی تبیین شفاهی هم خواهد بود. برنامه جدید مواجهه با دنیای قرآنی اگرچه ادامه برنامههای قبلی است، اما مرتبه کاملتر آن بوده و از جهاتی با برنامههای قبلی متفاوت است: ۱. طبق روال قبلی برنامه انلاین آن با پخش آیاتی از قرآن مجید آغاز شده و حاضرین با مخاطبه و تکلیم با متن به توجه به نفس میپردازند. برای مواجهه با متن قدسی در این استماع مستقیم نیاز به دستور العمل خاصی نیست و دوستانی که تجربههای قبلی را دارند بهتر است خود را آزاد گذاشته و در عین غفلت نکردن از خود مسیر روحی را به هر سمتی که حرکت کرد مشاهده نموده و بعد تجربه خود را کتابت نمایند. ۲. طبق روال قبلی، نگارش تجربهها اهمیت بسزایی دارد و نباید از آن غفلت کرد و نباید به هیچ بهانهای آن را ترک نمود مگر موارد خاص که این موارد هم بهتر است با مشورت مورد بررسی قرار گیرد. ۳. افرادی که تجربههای قبلی مخاطبه و تکلیم را ندارند بهتر است به موازات این برنامه دستور العملهای قبلی را مطالعه نموده ومواردی از جلسات قبلی را تجربه نموده و گزارشی از این تجربه را ارائه داده و احیانا ابهامات و اشکالات خود را برطرف نمایند. ۴. در جلسه ارائه شفاهی صورت خواهد گرفت ولی سوال مکتوب یا شفاهی طرح نخواهد شد. سوالات اعضا میتواند در گروه مسائل طرح شده و پس از تجمیع مورد بررسی قرار گفته و موارد لازم در جلسه آنلاین -در انتهای آن- مورد گفتگو قرار گیرد. ۵. تفاوت عمده این دوره از برنامه قرآنی در کاری است که باید در طول هفته صورت گیرد. هر هفته مقدار مشخصی از متن قرانی اعلام شده و پس از استماع و مخاطبه آنلاین لازم است که دوستان در طول هفته در زندگی فکری و عملی خود آن را در نظر داشته و در این تعامل و مواجهه مستقیم با اندیشه و عمل فرد، گوئی "دیالوگ و مذاکره مرتبی بین انسان و متن آیات مربوطه و برداشتهای روحی انسان" صورت میگیرد و نتایج و ثمراتی داشته که این ثمرات ممکن است به صورت سوال در مسائل مطرح شده و یا به صورت تجربه مکتوب در جلسه بعدی گزارش شود. ۶. همراه متن اعلام شده لینک تفسیر و ترجمه وشرح متن مشخص شده نیز برای مراجعه اعلام میشود. افراد میتوانند به این شرح و تفسیر مراجعه نمایند اما نباید گرفتار پژوهش و شرح و تفسیر ذهنی و گرایشهایی مانند آن بشوند و سوالات نیز باید ثمره تعامل زیستی انسان با متن باشد نه "سوالات ذهنی قرآنپژوهانه". ۷. متنها به ترتیب است و از اول سوره ابراهیم شروع شده و همینطور به ترتیب ادامه پیدا میکند.
بحث :
آخرین جلسات برگزار شده ؟
28 - چهگونه قرآن بخوانیم؟ (ارائهٔ تجربیات و سؤالات) 1404-08-17