جستجو
ورود کاربران
125 - فراتر از شناخت


۱. در بحث مفاهیم سؤال‌ناپذیر (نشست ۱۲۳) با مفاهیمی مواجه شدیم که امکان سوال از آن‌ها وجود ندارد. در حالی که زندگی ابنای بشر بر این مفاهیم استوار است چگونه است که حتی سوال از آن‌ها نیز مقدور نیست، پس شناخت انسان در این امور بنیادی از کجا به دست می‌اید؟

۲. چنانچه در نشست ششم (بنیاد شناخت ذهنی) توضیح داده شد سلسله شناخت‌های انسان که از تعریف و توضیح به دست می‌اید ناچار در یک نقطه به بن‌بست می‌رسد وگرنه دچار تسلسل باطل می‌شود.

• این شناخت از کجا و چگونه به دست می‌اید؟
• و چه راهی وجود دارد که بتوانیم این سوال را پاسخ دهیم؟

۳. در نشست اول (حقیقت و عینیت) توضیح داده شد که:

"نه تنها هیچ دلیلی برای "انسداد راه مستقیم به ورای ذهن" نداریم بلکه بدون قبول چنین واقعیتی نمی‌توان به یافته‌های ذهنی اذعان داشت. ذهن صورتی از واقعیت را برای ما عیان می‌کند اما بدون درک مستقیم -از هر راهی- چگونه می توان به تطبیق ذهن با ورای آن -حتی به صورت اجمال و حداقل- واقف شد؟"

و ادامه برای تکمیل این نگاه گفته شده که:

" اگرچه دلایل گوناگونی برای درک انسان از واقعیتی ورای ذهن و درست بودن این درک ارائه شده، اما هیچ کدام از آن‌ها بیش از یک تقریب ذهنی نمی‌تواند کاربرد داشته باشد و تفاوتی بین گزاره‌هایی مانند "می‌اندیشم پس هستم" و گزاره‌های فلسفه اسلامی و مانند آن نیست. هیچ نوع استدلالی برای آن ممکن نیست و اگر "ارتباط مستقیم و ورای تصدیق ذهنی" را نپذیریم هیچ راهی برای تصدیق وجود ندارد. اساسا سوال و جواب ذهنی در این باره به صورت ابتدایی نامفهوم است؛ به دلیل اینکه تصور ذهنی ابتدایی از واقعیتی ورای ذهن مقدور نیست و تنها بعد از آنکه ارتباط مستقیم انسان با واقعیتی ورای ذهن برقرار شد، ذهن قادر خواهد بود مراحل "تصور و تصدیق" را انجام دهد. ارتباط و درک مستقیم است که امکان فعال شدن ذهن را فراهم می‌آورد. انسان ارتباط مستقیم را -بدون توجه- می‌تواند درک کند و البته پس از درک آن و برقرار شدن صورت‌های ذهنی می‌تواند تصدیق‌های ذهنی روشنی برای آن بیابد که هیچ کدام از این‌ها نمی‌تواند استدلال باشد و تنها تقریب ذهن و تشویق اندیشه است برای توجه به یک امر بدیهی. درک‌های مستقیمی که ما از واقعیت وجودی خود داریم و نیز درک عینی پس از درک ذهنی و فراتر از آن نمونه‌های خوبی است؛ دومی مانند درک‌هایی است که از آثار هنری پیدا می‌کنیم پس از آنکه از جهت ذهنی تحلیل و علم آن را فرا گرفتیم..."

۴. در همان نشست گفته شد که:

"بسیاری از یافته‌های ما ورای تطبیق ذهنی است، اگرچه در عمل به دلیل انسی که با ذهن داریم پیوسته این دو نوع درک را با هم می‌آمیزیم. نمونه روشن و متداول این درک عبارت است از آنچه که در هنر –در انواع مختلف آن از موسیقی و شعر گرفته تا نقاشی و سینما و تئاتر- درک می‌کنیم و ورای "مدرسه و قیل و قال و مساله" است. در هنر، درک ذهنی و علمی و تحلیلی وجود دارد و اصولا بدون آن امکان ندارد. اما اصل و اساس هنر و هنرمندی درک و فهم و دریافتی است ورای آن و بدون این درک ماورائی، چیزی به نام هنر موجود نخواهد بود..."

یکی از روشن‌ترین مصادیق این دریافت‌های ورای ذهن همان است که اهل هنر به آن نام "لحظه هنری" می‌گویند. گویی در این لحظه است که بر ذهن انسان جلوه و آگاهی خاصی همچون نور خورشید می‌تابد و او را به نقطه‌ای می‌رساند که قبل و بعد از آن سابقه نداشته است. حتی پس از این هم هنرمند این دریافت را در صورتی ظاهری -مثلا در نقاشی- به تصویر می‌کشد که ابزار آن تمام ذهنی است و دیگر اثری از آن آگاهی فراتر وجود ندارد اگرچه ابتدا و سرچشمه آن همان درک فراتر است، اما اکنون در زندان اندیشه و ذهن است و آن تصویر برتر هرچه بوده و از هرکجا رسیده دیگر مانند دیگر آگاهی‌های انسان زندانی ذهن گردیده است.

۵. اما دلیل بر وجود فرایندی فراتر از فعل و انفعال ذهنی بسیار بیشتر و فراتر از این موارد است و با نگاهی دیگر می‌توان اذعان نمود که بدون این امکان فراتر از ذهن -و منحصر کردن شناخت انسان بر همین آگاهی ذهنی- اکثر تحولات بشری قابل توضیح نیست. شما در نظر بگیرید که هزاران سال و میلیون‌ها انسان شاهد افتادن سیب از درخت بوده‌، اما چگونه است که تنها یک نفر به کشف نیوتونی دست می‌یابد؟ منظور این نیست که مقدمات و شرایط و فضای مهیا شده را نادیده بگیریم؛ بلکه منظور این است که در کشفیات و اختراعات بدون تردید عده بسیاری در شرایط مساوی قرار می‌گیرند، اما رفتار‌های آن‌ها کاملا نامساوی است. این تساوی شرایط برای فرایند ذهنی و عملی در تمامی زندگی بشری به وفور وجود دارد و هیچ جزئی از این فضا و شرایط توضیح نمی‌دهد که چرا "آگاهی، انتخاب و عمل انسان‌ها" تا این اندازه متفاوت است.

۶. نگاه حکمت نامتناهی از این هم به مساله واضح‌تر و شفاف‌تر است. همه این بحث بر اساس مرزی است که ما بین انسان و آگاهی‌ها و درک او می‌کشیم. "انسانی که ظرف خالی از آگاهی است"، "آگاهی‌هایی که به دست می‌آید"، "عمل انسان و انتخاب او در اثر این آگاهی‌ها"، "فرایندهای زمانی و مترتب بر یکدیگر" "سلسله زمان و لحظات" و بسیاری از مفاهیم دیگر که هرکدام از این‌ها نقشی زیربنایی در ترسیم صورت‌مساله و تصویر سوال دارد و بدون آن امکان فراهم کردن صورت مساله وجود ندارد تا چه رسد به حل آن. هر کدام از این موارد مرزی است که در اثر قبول تکثر و قبول شکلی که از این جهان و انسان و شناخت داریم می‌توان ترسیم نمود.

۷. اما...

• مگر تمام شناخت‌های انسان بخشی از حقیقت و بعدی از آن نیست؟
• مگر عینیتی ورای همه این مفاهیم وجود ندارد که هر نگاه و مفهوم و برداشت ما، بعدی و جلوه‌ای و زاویه‌ای از عینیت بی‌نهایت نامتناهی است و بخشی از آن را دارد و نه تمام آن؟ در این صورت این مرزبندی و جدا کردن اموری که ایجادکننده این صورت‌بندی و سوال آن است چگونه اعتبار پیدا می‌کند؟
• آیا این اعتبار بیش از محدوده خاص این نشئه قابل قبول است؟
• آیا همه این تحلیل و توضیح در محدوده این جهانی محدود نمی‌شود؟

و در برابر آن حقیقت و عینیتی است ورای تمام این تحلیل و توضیح که فراتر از شناخت ذهنی یا غیر ذهنی یا هر نوع تعریف و توضیح ماست و همان است که اساس همه این شناخت‌ها و درک هست.

۸. چنین است که ما از زندان این تحلیل و تقسیم به حضوری و حصولی و ذهنی و غیرذهنی و بدیهی و غیربدیهی و سوال‌ پذیر و ناپذیر به در می‌آییم و همه این‌ها همچون جلوه و بعدی از آن حقیقت بالاتر خواهد شد که اگر بخواهد تمام امور را توضیح دهد دچار تناقض‌های غیر‌قابل‌حل‌ شده، همانطور که هیچ شناخت‌ و عینیتی قدرت توضیح و تبیین واقعیت و وجود ورای خود را ندارد.


فایل ها :


حکمت نامتناهی

جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه


بحث :


آخرین جلسات برگزار شده ؟
28 - چه‌گونه قرآن بخوانیم؟ (ارائهٔ تجربیات و سؤالات)
1404-08-17
رسالهٔ عملیّه (۶)
27 - مقدّمات و مختصّات «توجّه به نفس»
1404-08-10
رسالهٔ عملیّه (۶)
26 - نکتهٔ محوری انکار (کارگاه)
1404-08-03
رسالهٔ عملیّه (۶)
18 - باب ۲ - فصل ۶ (تقیّه)
1404-08-28
بر آستان خِرَد (۲)
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب این سایت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
با ما در شبکه های اجتماعی