برخى مكاتب صرفاً به پيمودن راهِ فردى قائل هستند، و برخى چون متصوفه، در خلوت و انزوا، و در گوشهای به خودسازى مىپردازند. برخى ديگر صرفاً اجتماعى هستند و انسان را فداى جامعه و اجتماع مىكنند. بر خلاف اين مكاتب، راه حق در جمع اين دو است. اين جمع بايد يك جمعِ انسانى، محتوايى، حقيقى و ذاتى باشد، نه يك جمع تصنعى و مكانيكى! اينكه انسان گاهى اينگونه باشد و گاهى آنگونه، حركتى تصنعى است، و انسان را به نتيجه نمىرساند.
راه ميانبر و راهى كه قريبالمسافة هست، راهى است كه در جمع اينها حاصل مىشود. در اين راهِ حق، انسانى كه به تنهايى در گوشهاى خزيده، از شدت ضعف نيست، بلکه از جامعه سرريز شده، و اندكى درون خود خزيده تا تنهايى و سكوتش را به كمال برساند، و اين كمال وقتى به نتيجه برسد، همچون خورشيدى كه براى اجتماع مىدرخشد، بايد درخشش كند. اگر سكوتى مىكند، از نشنيدن نيست، بلكه از فرط شنيدن است؛ وقتى هم كه به جامعه و جماعت همراهان باز مىگردد، در عين اينكه در محضر جماعت است، راهِ فردىاش ادامه دارد. در خلوتش جماعتى و دنيايى را نمايندگى مىكند، و در ميان جماعت، خلوت خود را حفظ مىكند.
اين دوگانه همان «دوگانهى مقدس» ذیل آیه «إيّاكَ نَعْبُدُ و إيّاكَ نَسْتَعِين» است. دوگانهى مقدسى كه هر روز آن را مىخوانيم، مىشنويم و از حفظ هستيم؛ اما هرگز به آن راهِ نامتناهى و عظيمى كه در آن نهفته است، توجه نمىكنيم! در عين اينكه من با خداى خودم، با موجودى نامتناهى و با خويشتنِ خود به تنهايى خلوت كردهام، اما گويى با جماعتى همراهم و در اين خلوت، همهى جماعت، ديگران و دوستان حضور دارند. وقتى دعا مىكنم براى همه دعا مىكنم، و وقتى در جماعتى چون نماز جماعت هستم، حق ندارم از خلوتم حتى لحظهاى تخلف ورزم.
ميليونها و هزاران انسان در جماعتى چون جماعت مسجدالحرام، در ايام حج حضور دارند؛ اما هركس در خلوت خود هست، و كلامى از خلوتش خارج نمىشود. اين رمز ميانبر «إيّاكَ نَعْبُدُ و إيّاكَ نَسْتَعِين» و دوگانهى مقدس است. اگر كسى بتواند بعد از نظم كلى كه بر زندگىاش استوار كرد، كه اميرالمؤمنين علیهالسلام آنقدر براى نظم اهميت قائل هست كه مىفرمايد «اللّه اللّه فِى نَظْمِ أَمْرِكُم...»، و از عجايب كلام مولا على است؛ نظمی كلى كه به او اجازه مىدهد برنامههاى شخصى، خلوت و برنامههايى كه مربوط به سلوك فردى و جمعى هست را در زمان اندكى به نتيجه برساند، و با توجه و تمركز بتواند خلوتش را با جماعت جمع كند؛ جماعت همراهى كه با آنها حركت مىكند و «چون ساغرت پُر است، بنوشان و نوش كن...»!
جماعت بايد به نوعى باشد، كه با حركت در آن، فرديتش نيز حفظ شود؛ و وقتى فرد است، با جمع بودنش حفظ شود! وقتى فرد نسبت به حفظ به اين دوگانهى مقدس، موفق شود، راهش تضمين شده است و ميانبرش قطعى است. مشكلاتى كه براى شخص بوجود مىآيد، ناشى از غوطهورى در فرديت است، كه امكان بودن با جماعت را پيدا نمىكند (يا جماعتش اندک است)، يا در جماعاتى كه به آنها واصل شده، خود را فراموش میکند، و دچار حركت جمعىِ از خود بيگانه میشود. امكان ندارد فردى اين دو را با هم حفظ كند و حركتش دچار مشكل شود. حتى اگر مسير، اشتباه باشد و اشتباه كند، اين حركت ميانبر جمعى-فردى كمكش خواهد كرد؛ «اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک / از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک»؛ هيچ باكى در اين راه نيست!
اين دوگانهى مقدسِ «إيّاكَ نَعْبُدُ و إيّاكَ نَسْتَعِين»، دوگانهی «يَدُاللّه مَعَ الجَماعة»، دو گانهى جمع و فرد، چيزى است كه ما در اين روزها و شبهاى سرنوشت بايد از خداوند بخواهيم، و بتوانيم زندگیمان را بر اين اساس منظم كنيم؛ نظم عامى كه امكان ساعاتى خلوت در فرد و جمع، و نظم خاص براى ادامهى اين برنامهى جمعى- فردى را به ما بدهد؛ كه اگر اينگونه شود، حركت و زندگى درست ما تضمين است.