۱- اگرچه به صورت نظری برای ما روشن باشد که در زندگی و انتخاب خود آزاد هستیم اما در عمل این احساس برای اندکی از افراد به فعلیت درمیآید. در سیر عملی و زندگی مادی و معنوی انسان شاید هیچ چیز به اندازه درک عملی "میدان آزاد انتخاب" مهم و حیاتی نباشد.
۲- "میدان آزاد انتخاب" یعنی وضعیتی که انسان با آزادی در مقابل یک دوراهی قرار میگیرد و امکان انتخاب هر کدام را دارد و این احساس آزادی برای او خوداگاه و قابل درک است و میبیند و میداند و میتواند در آن گام بردارد.
۳- درک میدان آزاد انتخاب چه بسا برای بسیاری، خود نیمی از مسیر است و اگر به خوبی آن را درک کند گویی بخش مهمی از مسیر خود را طی کرده و مابقی آن با سهولت بسیار بیشتری به نتیجه میرسد.
۴- در عالم حقیقت این میدان و آزادی آن به صورت کامل برای انسان وجود دارد و همه مشخصات زندگی انسان و اصل ورودش به این جهان و حتی "قدرت انتخاب و آزادی" به تمامی، انتخاب خود انسان است اما ما در زندگی روزمره و مشغولیتهای خود، آن را فراموش میکنیم.
۵- اکثر انسانها در میانه جبر و اختیار قرار دارند؛ یعنی همانطور که احساس جبر کامل نمیکنند، از احساس آزادی کامل نیز برخوردار نیستند. حرکت در میانه این دو مرز، مشخصه اکثریت قریب به اتفاق انسانهاست. اما آنچه اهمیت دارد فاصله گرفتن از مرز جبر در حدی است که میدان آزاد انتخاب بتواند "حساسترین و حیاتیترین انتخابها و دوراهیهای او" را در بر بگیرد. در صورتی که این گسترش به خوبی انجام شود احساس آزادی و قدرت انتخاب بر زندگی فرد سایه میافکند و هر چه از این حد فاصله بگیرد، "ناتوانی و یاس و حالات انحرافی و درجا زدن و بیحرکتی" بیشتر بر زندگی فرد مسلط میشود.
۶- در اکثریت انسانها آنچه که مانع عمل صحیح است –برخلاف تصور آنها- بیارادگی و بیانگیزه بودن و تنبلی و بد بودن نیست. بیشتر آن ناشی از دوری از میدان آزاد انتخاب است. این احساس است که آنها را زمینگیر و ناتوان کرده انگیزهها را از انسان میگیرد و ناامیدی و یاس و بیحرکتی را بر او مستولی میکند.
۷- برعکس حالت بالا –در انسانهای متوسط- آنچه که انگیزه و اراده و توانایی و حتی هوش و استعداد شمرده میشود بیشتر ناشی از دیدن و لمس میدان آزاد انتخاب است. در "میدان آزاد انتخاب" انسان درک میکند که "میتواند" و "انگیزه دارد" و "احساس قدرت و اقتدار و اراده" میکند و چنان تهییج میشود که رسیدن به هدف فقط او را راضی میکند و دیگران فکر میکنند که او اراده یا انگیزه و یا هوش یا قدرت خاصی دارد که آنها فاقد آن هستند.
۸- بر اکثر موارد علامت "قرار گرفتن درست و کامل" انسان در "میدان آزاد انتخاب" این است که چهار گزینه اصلی عمل بر هم منطبق میشوند یعنی "مشاهده، انتخاب، عمل و نتیجه". البته در اینجا منظور پروسه درونی آن است و تطبیق و پیادهسازی بیرونی اکثرا با زمان و انجام مراحل آمادهسازی همراه است.
۹- در مکاتب و گرایشهای جدید، توجه بنیادین اندکی به "میدان آزاد انتخاب" میشود و به جای حل اساسی آن که با "مقدمات نظری" و "اقدام عملی" و در نهایت، "تفکر وجودی" باید همراه باشد، بیشتر با "تلقین و القا" و "پروسههای سطحی" سعی در جبران این خلا وجودی ناشی از عدم درک "مشکل عمیق وجودی و معرفتی" میکنند.
۱۰- وقتی انسان توجه به حل بنیادین این مشکل نکرد، ناچار است از همین روشهای سطحی و یا حتی فشار و ریاضت و اعمال زاهدانه و یا مقابله با تمایلات و مانند اینها استفاده کند. بسیاری از تضادها و تناقضها و حتی عقدههای حل نشده و مشکلات روحی و روانی و خصلتی از این بنبست اساسی سرچشمه میگیرد.
۱۱- برای توجه به میدان انتخاب در درجه اول انسان باید بتواند به خود توجه داشته و فارغ از مشغولیتهای روزمره امکان تمرکز بر خویشتن و توجه به ابعاد آن را برای خود فراهم نماید. انسانی که چنین امکانی ندارد و یا توجه به نفس را تنها در روشها و قالبهایی بدلی و مشابه میجوید –همچون کلاسها و تمرینها بیرونی بدون کار درونی- نمیتواند قدرت انتخاب و میدان آن را در خود بیابد. مانع فرد میتواند گرفتاری او در یک امر خارجی همچون بیماری یا هر امر دیگر باشد و چه بسا فرد دچار شرایط سختی باشد. در هر حال وقتی رجوع به میدان انتخاب ممکن است که فرد ابتدا بتواند به خود رجوع کند.
۱۲- پیدا کردن عرصهای که آزادی و انتخاب انسان به آن تعلق میگیرد شرط جدی در این امر است: اینکه میدان ازادی عمل و امکان انتخاب انسان کجاست و کجا باید آن را جستجو کند و چه اموری در این عرصه میگنجند و چگونه باید این امر را انجام دهد. گاه مقدمات نظری و روانی لازم است مانند آنچه که در معرفت انتخاب ذکر شده است. همچنین گاه باورها و نگاههای انحرافی مانع توجه و ورود انسان به معرفت انتخاب است، مانند باور به فشار و اجبار خود برای رسیدن به یک کمال روحی و فضیلت اخلاقی به عنوان روش اصلی و همیشگی ( و نه به عنوان عامل فرعی که در بعضی موارد کاربرد دارد).
۱۳- در اکثر موارد رجوع انسان به اجبار خود و فشار بر خویشتن و نفی تمایلات با اجبار از باور غلطی سرچشمه میگیردکه ناشی از عدم توجه به میدان انتخاب و قدرت انسان برای تغییر خویشتن است. وقتی مسیر صحیح مبتنی بر بستر "میدان آزاد انتخاب" باز باشد، انسان با اختیار و علاقه و شوق به این سمت میرود و نیازی به اجبار –به عنوان روش اصلی- نیست. حتی در مواردی که سختی و بلا و فشار شدید بر انسان وارد میشود احساس او میتواند نسبت به این سختی همچون ورزشکاری باشد که تمرینهای سخت را مشغول است. در اکثر موارد احساسات غیر این به دلایل نادرستی برای انسان شکل میگیرد.
۱۴- انتخاب انسان و قدرت تعیینکننده او عموما در امور کوچک و پیشپاافتادهای صورت میگیرد که در حالت عادی مورد توجه نیست. زوایای کوچکی در زندگی انسانی که به چشم انسان نمیآید و آن را به حساب نمیآوریم؛ اما مسیر زندگی را به صورت خاموش و اعلام نشده به سمت و سویی میبرند که تنها پس از مدتها نتیجه ان معلوم میشود. تغییر این زوایا نیازمند مقدماتی است که بتواند این نقاط کوچک و در ظاهر کماهمیت را برای ما روشن کند و باور کنیم که بالاترین قدرت و امکان انتخاب مادر همین نقاط کوچک رخ میدهد و نه در موارد پرسروصدا و شعاری و تقلیدی.
۱۵- عرصه هایی که انتخاب و آزادی انسان ممکن میشود از جهات مختلف با یکدیگر متفاوت هستند و ما باید به اندازه لزوم، تکلیف خود را با آن معین کنیم. باید بدانیم در امور بیرونی کجا قدرت تغییر داریم و در عرصه درونی کجا. چه اموری با انتخابهای بنیادین تعیین مسیر میشوند و چه اموری با انتخابهای سطحیتر و چه اندازه سطحیتر. چه تغییری در زندگی خود میخواهیم و ابزار آن چیست و چگونه باید به سمت آن برویم. بسیاری از سوالات دیگر هم در این رابطه وجود دارد که عموما افراد وقتی با شرایط سخت خود با آن روبرو میشوند، از این سوالات غافل شده و "فضایی مبهم و بدون مرز و با مسیرهایی مخدوش" برای خود میسازند که نتیجه ان این است که هرگز میدان انتخابی برای آنان گشوده نمیشود.
۱۶- در اکثر موارد در میان نسلهای مستعد کشور ما وقتی فرد تمایل امور متعالی و وظایف انسانی و ارتباطات ارزشمند اجتماعی پیدا میکند، به جای کشف مسیر عمل و انتخاب آن دچار راههای مشابه و قالبهای ظاهری و امور بدلی میشود که به خودیخود ارزشمند است اما وقتی که جایگزین عمل بشود نه تنها هیچ ارزشی ندارد بلکه کاملا مضر و انحرافی خواهد بود؛ همچون: تهییج احساسات، تظاهرات و تاسف روحی، توسلات مذهبی بدون عمل، شعارهای صادقانه اما بدون اقدام، ذکر آرزوهای متوقف شده، صحبت و تعریف از اسوههای دینی و انسانی، غوطه خوردن در احساسات عاشقانه زمینی و آسمانی و رویاهای غیرواقعی و مانند اینها.
17- گاهی فرد چنین مشکلاتی در زندگی روزمره ندارد اما وقتی پای هدفهای بلند به میان میاید، گویی خود را ناتوان در آن میبیند و میدان انتخابش را به آن محدوده گسترش نمیدهد.
۱۸- همچنین در هدفهای بلند وقتی نوبت انکار مفاهیم ضعیف قبلی میرسد، عادتها و باورهای سابق با اینکه نفی شدهاند؛ اما او همچنان به دنبال نمونهای دیگر از آن نوع است و از اینکه آنها را کنار گذاشته نگران و ترسان است و ناراحت و مایوس و سرگردان پیوسته از خود سوال میکند که پس از این چه خواهد شد. در واقع فرد میدان انتخاب خود را به دلیل باورهای قبلی و عادت به آنها حاضر نیست گسترش دهد و شدیدا به دنبال این است که نمونهای در همان میدان انتخاب قبلی پیدا کند و چون دست خود را خالی میبیند، مایوس و سرخورده و مبهوت میشود و این حالت ممکن است حتی سالها او را متوقف کند.
۱۹- همانطور که در بند ۸ گفته شد علامت ورود به "میدان آزاد انتخاب" این است که فرد به خوبی دوراهی درونی خود را مشاهده میکند و در این دوراهی کاملا درک میکند که قدرت انتخاب دارد و امکان طی کردن مسیرها برای او هست و چون این امر درونی است انتخاب او در همان لحظه صورت میگیرد و این همان عمل درونی اوست و نتیجه هم بر ان منطبق است. این همان "انطباق چهارگانه عمل درونی" است که گفته شد. روشن است که این پروسه درونی است و انطباق و پیاده شدن بیرونی آن در طی زمان و با مقدمات فراوان و موانع کنترلکننده و عوامل تغییردهنده همراه است.
۲۰- همیشه عمل انسان، "ساده و عرفی و عادی" نیست. گاهی عمل انسان کاملا متفاوت از این اعمال عادی است و امروزه در نسل جدید این مرز و بوم و حتی در اکثر انسانهای متوسط زمینه عملهای متفاوت و غیرعرفی و حتی متضاد با عقل عادی وجود داشته و عمیق و اساسی است. نمونه های فراوانی از عادیترین و متوسطترین انسانها مشاهده میشود همچون: "انفجار درونی"، "تسلیم به نیستی، فقر و جهل وجودی"، "توبه ب انتها" و مانند اینها که همگی نمونههایی از "عمل خلا وجودی" است.
۲۱- "عمل خلا وجودی" یعنی "هماهنگ شدن" و "تسلیم قدرتمندانه به بیانتهایی فعلیت یافته" و در نتیجه آن فرد "جهل و ناکامی و نداری ذاتی" خود را میپذیرد و ظرفیت خود را بر اساس میزان پذیرش گسترش میدهد؛ در حالی که این "خلا و نیستی و جهل و نفی" در وجود او هزاران طوفان برانگیخته، اما دریای وجودش گنجایش ان را دارد تا جایی که پس از مدتی این "طوفانی بودن" بخشی از زندگی عادی و روزمره او میشود به صورتی که بدون این طوفانها نمیتواند روز خود را سپری کند. عجیبتر اینکه در این نسلهای جدید چنان استعدادی به فعلیت رسیده که انسانهای متوسط نیز گاه از چنین شرایطی برخوردار هستند.
۲۲- موارد استثنایی وجود دارد که گویی انتخاب بنیادین و سیر وجودی فرد عبارت است از "تردید، ابهام، سرگردانی و توقف بنیادین" و به هیچ یک از این موارد ذکر شده منتهی نمیشود. گاه اینها پرندگانی هستند که بر فراز زندگی روزمره انسانها میپرند و گاه خزندگانی هستند که به سوی زمین گرفتارند تا به کجا روند و چگونه زندگی آنان سپری شود...