جستجو
ورود کاربران
9 - کنکاش‌های دیگر
کنکاش‌درونی
کنکاش‌درونی
این هفته ارائه‌های دوستان و گفتگو پیرامون آن ادامه می‌یابد.

متن خانم نوروزی:

* در میانه جبر و اختیار

وقت نکردم. فرصت نشد. نرسیدم. آیا این‌ها مصادیق به‌هم‌ریختگی درون است؟
نمی‌دانستم. فراموش کردم. اشتباه شد. این‌ها چطور؟
تلاش می‌کنم بیرون را سامان بدهم بلکه درون نیز سامان گیرد.
ساعت کار بیرون از منزل را کم می‌کنم.
نیازم به کار و پول را به سمت کارهای ذوقی‌تر و شخصی‌تر می‌برم.
رسیدگی‌های به خود مانند تمرکز روزانه حداقلی حفظ می‌شوند.
زمان مرتب کردن خانه و رسیدگی به امورات بچه‌ها را بیشتر می‌کنم.
خستگی در میانه راه هویدا می‌شود، خستگی ذهنی ناشی از پیدا نکردن خانه، خستگی ذهنی ناشی از انتقال اضطراب و دل‌آشوبی به سمت توکل و توسل و سایر آموزه‌هایی که هنوز تبدیل به باور نشده‌اند.
خستگی فیزیکی ناشی از کار سخت مدرسه.
خستگی ذهنی ناشی از طراحی دروس ترم اول مدرسه.
خستگی فیزیکی ناشی از کار سخت اسباب کشی... و نظم بهم می‌ریزد...
مدرسه سر جایش می ماند.
کلاس‌های خصوصی هم.
خانه به هم می‌ریزد.
و نوشتن‌های روزمره قربانی می‌شوند.
توقفات چند روزه تلفات جدی در نظم درونی ایجاد می‌کنند و در نظم بیرونی نه‌...
کجای کار می لنگد؟
رفتن از بیرون به درون؟
به مسیر فکر می‌کنم
و دو کلمه پر تکرار و از رنگ و رو رفته «نقشه راه»
این دو هفته که ظهرها خسته به منزل می‌رسیدیم و عصر باید با انرژی دوباره شروع می‌کردیم. یکی از تفریحاتمان شده بود دیدن مستند مسابقه‌ای به نام «بقا در آلاسکا».
هشت تیم دونفره چهل روز در طبیعت بکر آلاسکا شش مسابقه سخت داشتند، مسابقه‌ای شامل جنگل‌نوردی، صخره‌نوردی، تلاش برای به دست آوردن غذا از طبیعت، سرپناه ساختن، گذر از رودخانه‌های خروشان، در امان ماندن از خرس‌های بزرگ گریزلی و رسیدن به خط پایان...
مسابقه بسیار جذاب با صحنه‌هایی از طبیعت بی‌نظیر آلاسکا که تا قبل از این فکر می‌کردم همه‌اش برف است و یخ...
اما چیزی ورای این مسابقه بود...
توانایی خوانش نقشه و مسیر‌یابی...
هم‌فکری و همراهی و اعتماد به همراه در مسیر.
توانایی مدیریت ذهن و متمرکز ماندن در هر شرایطی و هر زمانی.
مدیریت برقراری ارتباط با سایرین و تعیین حدود آن.
مدیریت جیره غذایی و ذخیره انرژی در طول مسیر...
اگر مسیر را اندکی... فقط اندکی اشتباه می‌رفتی خصوصا در جنگل های انبوه گم می‌شدی و برگشت به مسیر بسیار سخت و گاهی غیرممکن می‌شد...
اگر مشغول غر زدن می شدی و همراهت را درین فشار مقصر می‌دانستی یا حتی برای برون‌ریزی بیشتر از حد حرف می‌زدی...
اگر آسیب می‌دیدی و بلد نبودی چاره‌ای برایش بیاندیشی...
اگر زیاده می‌خوردی، می‌خوابیدی و یا فراموش می‌کردی چرا اینجا هستی...
خود بخود... و آرام آرام اینقدر عقب می‌افتادی که حذف می‌شدی...
من با مسابقه زاویه جدی دارم.
اما با هدف نه...
اگر هدف یک چیز است و آن از اصحاب حضرت بودن...
اگر تعداد نفس‌های آدم به شماره داده می‌شود و محدود است.
اگر لقمه لقمه رزق آدم را به شماره می‌دهند و محدود است...
اگر انرژی و توان را به اندازه می‌دهند و محدود است...
حالا دو کلمه «نقشه راه» بهتر فهم می‌شود...
و اهمیت آموزه‌هایی مانند کم‌حرفی، کم‌خوری، کم‌خوابی و...
اما انرژی چه؟!
من اگر هم و همت و توانم برای مسیر نباشد چه؟
کار سخت در چه حد برای خویشتن من است؟
نکند همان پنج شش دقیقه‌های صبح که با هر خستگی و توقف قربانی شده‌اند به حساب می‌آیند و مابقی هدر رفت توان و انرژی و رزق و نفس برای دور شدن از مسیر است؟!
از درون باید به سمت بیرون رفت... می‌فهمم... اما چطور؟


فایل ها :


رسالۀ عملیّه (۴)

دورۀ چهارم رسالۀ عملیّه


بحث :

1 - 1402-12-14 مونا نوروزی مشاهده فایل ها :
2 - 1402-12-14 گفت‌وگو مشاهده فایل ها :
3 - 1402-12-14 راه حلّ مشاهده فایل ها :

آخرین جلسات برگزار شده ؟
95 - آزمودن دستورالعمل‌های دیالوگ
1402-12-15
حکمت نامتناهی
94 - «من» و «حکمت نامتناهی»
1402-12-01
حکمت نامتناهی
93 - نکاتی دربارهٔ مسیر «حکمت نامتناهی»
1402-11-24
حکمت نامتناهی
1 - نقطهٔ شروع
1403-02-15
رسالهٔ عملیّه (۵)
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب این سایت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
با ما در شبکه های اجتماعی