۱. در جلسه گذشته گفته شد که نظم امری محتوایی است و نباید بدون رسیدن به نظم محتوایی و تنها به نظم ظاهری اکتفا کرد و "معیار نظم، رسیدن انسان به این توانایی است که از طریق منظم نمودن حرکات و افکار و تصمیمها و نتایج آن بتواند بر زندگی خود مسلط شده، آسیبهای آن را بشناسد، برای نقاط حساس تصمیم بگیرد، ارزیابیهای خود را به نتیجه رسانده و در نهایت سِیر حرکتی خود را به مقصد برساند."
۲- کلیدیترین مساله در رسیدن به چنین نظم محتوایی به کارگیری عقل انسانی و قدرت تبیین و برنامهریزی و تعقل اوست تا رابطه درست و فزایندهای بین "زندگی عملی و روزمره" با تمامی آنچه که "عقل جامع" نامیده میشود برقرار گردد که نام آن را "مثلث انتظامی" گذاشتیم.
۳- مثلث انتظامی یعنی ارتباط هرچه بیشتر "عمل انسان و تمام آنچه که در دنیای او به ظهور میرسد" با "افکار، اندیشهها، آمال و هر چه در دنیای او خواستنی و حقیقی و واقعی" است. چنین رابطهای با مرکزیت عقل انسان برقرار میگردد و عقل و تعقل و هرچه که به آن مربوط است و هر چیزی که به آن کمک میکند ضلع سوم "مثلث انتظامی" است.
۴- روشن است که این رابطه سهطرفه به صورت نقطهای نیست که انسان با تلاش خودش در زمانی خاص به آن برسد و هدف خود را تمامشده بداند. این "هدفی خطی و ادامهدار" است که پیوسته در زندگی انسان جاری است و نقطهای برای شروع آن نیست و در نقطهای به انتها نمیرسد و هرچه که فرد بیشتر در این سیر پیش برود به مراتب بلندتری از این انتظام سه گانه واصل میشود و هر چه تلاش بیشتری کند زودتر و بهتر به نتایج زندگی خود دسترسی پیدا میکند.
۵- عموما و برای اکثر افراد قدم ابتدایی، با منظم کردن ضلع عقلی آغاز میشود. اگر عقل جامع انسانی – نه عقل خشک منطقی- یک ضلع این مثلث است و ما پیوسته مجبور به تطبیق آن با ضلع دیگر -یعنی زندگی روزمره و دنیای واقعی خود- هستیم آنگاه باید آن را منظم نموده و در حوادث و مسائل مختلف زندگی برایند تمام عناصر و جزئیاتی که در این ضلع وجود دارد را به صورت واحدی استخراج و برایندگیری نمود. توضیح اینکه اهداف و آرزوها و غرایز و بایدها و نبایدها و هر چیزی که در عقل جامع وجود دارد برای ما رهنمود و دستوری را اعلام میکنند و ما در زندگی عملی خود و درمورد هر موضوع و حادثه نیازمند یک دستور نهایی برای عمل کردن هستیم و در میان این همه راهنماییهای عقلی و غریزی و بایدها و نبایدها نمیتوانیم گیج و سردرگم بمانیم و لازم است که در مورد هر موضوع خاص در شرایط معین بتوانیم یک موضع و دستور نهایی را استخراج کنیم و اگر چه در زمان و مکان و فضای دیگر دستورات دیگری صادر شود.
۶- اما چگونه برایند عقلی بگیریم؟ چگونه در میان این هیاهوی دلایل و براهین گوناگون و متضاد و غیرقابلجمع به یک جمعبندی برسیم؟ چگونه در میان معیارهای مختلف عقلی یکی را بر دیگری ترجیح دهیم؟چگونه در تناقض و نزاع حوزههای مختلف معرفت بشری و غیربشری داوری کرده و معیار برتر را انتخاب کنیم؟ به نظر میرسد که حداقل سه عامل میتواند ما را در این نتیجهگیری نهایی کمک کند:
اول استفاده از عقل و درک و روشهای تحقیق و تفحص و گفتگو و آموزش برای تکمیل دانستههای خود. بسیاری از مشکلات و معضلات معرفتی انسان امروز به دلیل این است که به اندازه کافی برای حل آن وقت زنده و متمرکز نمیگذارد و به جای آن سعی دارد با پرسهزدنهای بیحاصل در فضای حقیقی و مجازی و وقت تلف کردن در جذابیتهای کم محتوا خود را اقناع کرده و به جای حل درست و نهادینه معضلات فکری به گرداب جذابیتهای تبلیغاتی و افکار کم محتوا میافتد.
دوم توجه به این امر بنیادین که جهان واقعی و عینی یکی بیشتر نیست و تمام حوزههای مختلف معارف بشری در نهایت باید به یک معنا و مفهوم برسند اگر چه این هدف به سهولت به دست نمیاید اما بستر فکری و نگاه اساسی ما باید "همگرایی حوزههای معرفت بشری" باشد و بدون اتکا و ایمان به آن، رسیدن به یک آرامش نسبی عملی ممکن نیست. هر نوع تضاد و تناقض فکری که در زندگی فکری اعتقادی و اجتماعی ما به وفور یافت میشود در صورتی قابل قبول است که چنین تناقضی را ناشی از نگاههای مختلف به یک حقیقت بدانیم که در پروسه رشد خود باید به یکدیگر نزدیک شده و تناقضها به تنوع نگاه و تکمیل یکدیکر نزدیک و نزدیکتر شود.
سوم مهمتر از این دو نکته قبلی اینکه مادر مقام عمل مجبور و مجاز هستیم که هر مقدار از واقعیت که برای ما روشن شده است را ملاک عمل گرفته و به همان اکتفا کنیم؛ اگرچه بعدا حقایق و واقعیتهای خیلی بیشتری روشن شود. روند و سیر درک ما هرگز به نقطه نهایی نمیرسد و در هر زمان و مکان شرایط مجبور به عمل هستیم و نمیتوانیم زندگی عملی را متوقف کنیم و لازم است در هر نقطه به همان که رسیدهایم اکتفا کنیم و هیچ جرم و گناهی در هیچ مکتب و مرام اخلاقی و دینی بر این امر متصور نیست اگرچه پس از آن ملاکهای خیلی بهتری فراهم شود.
۷- ملاک و عامل سوم به بیان کاملتر این خواهد شد که در هر زمان و مکان و شرایط که مجبور به اقدام و عمل میشویم و امکان صبر و تامل بیشتر نداریم؛ باید مقدار لازم از توجه و تامل و تحقیق و تفکر را انجام داده و نتیجه را برای خود به عنوان یک نتیجه مقبول انسانی معتبر بدانیم. میزان لازم برای تامل و تفکر توسط عقل انسان تعیین میشود و به تناسب اهمیت موضوع و شرایط متفاوت است. قاضی که برای صدور حکم در مورد جان و مال و ابروی متهم در حال حکم است با فردی که برای خرید حوایج روزمره خود باید تصمیم بگیرد مساوی نیستند. اما هر دو در ضرورت تصمیمگیری با هر آنچه که در "مجموعه عقل جامع" دارند "مشترک، مجبور و مجاز" هستند و هیچ انسان عاقل و هیچ مکتب دینی و اخلاقی آنان را محکوم و گناهکار نمی داند حتی اگر به خطا روند.
۸- همه این موارد منافاتی ندارد که ما در بعضی موارد به حکم عقل از هر نوع عملی خودداری میکنیم و هیچ اقدامی انجام نمیدهیم و در "نگاه عقلی" خود به "معیارها و درک و فهم خود" به این نتیجه میرسیم که آنچه که داریم برای تصمیمگیری کافی نیست و در واقع اینجا نیز حکم عقل است به "توقف عمل و تصمیم" و اینکه هیچ اقدامی نباید کرد. مرز بین این دو حالت یعنی "حالتی که با همان چه که داریم باید تصمیم بگیریم" و "حالتی که نباید هیچ کاری کرد" نیز با عقل عادی انسانی تعیین میشود و از طریق تحلیل و تبیین همین دانستههای انسانی است و نه هیچ چیز دیگر.
۹- آیا این اعتبار عقل انسان -هر انسانی- به این معنی است که عقل انسان اشتباه ، خطا، فریب و یا هر نوع انحراف دیگری ندارد و هر چه بگوید عین حقیقت است و یا اینکه انسانها با این همه تمایلات مختلف و خطاها و آرزوهای گوناگون و فریب خود و دیگران بازهم معتبر هستند؟ در زمانهای که جهان ما در آتش غرور و تعصب و جهالت و جنایت انسانها غرق و درحال نابودی است، آیا اعتباری برای امر انسانی و عقل او وجود دارد؟ روشن است که جواب منفی است و هرگز آنچه در بالا گفته شد به معنی اعتبار انسانها و آن چیزی که به عنوان درک و عقل خود ادعا میکنند نیست. آنچه گفته شد به معنی "اعتبار شخصی عقل انسانی" است برای کسی که در باطن خود حقیقتا به یک تصور و تصدیق از طریق عقل خود رسیده و هیچ اعتباری برای فریب و دروغ و هر نوع خطایی که فرد در این مسیر انجام میدهد نیست. آن که "حقیقتا و در پیشگاه عقل و وجدان" خود به حکمی میرسد برای خود او – ونه دیگران- این اعتبار خدشهای ندارد.
۱۰- حتی اگر مطلب بالا را هم بپذیرم و قبول کنیم که کسی که صادقانه به حکمی رسیده و به تناسب توان و درک خود از مسیر عقل منحرف نشده، بازهم سوال در جای دیگر باقی میماند: آنکه این مسیر را طی کرده اما به اشتباه افتاده و در این راه چه بسا خود را فریب داده و تمایلات و پیشداوریها و انواع جهتگیریهای فردی و خانوادگی و جناحی او را به این مسیر کشانده تکلیفش چیست؟ آیا او نیز حجت دارد؟
۱۱- برای سوال بالا جواب روشنی وجود دارد که عقل و شرع و اخلاق هم ان را تایید میکند. کسی که در این اشتباه و خطا تقصیری مرتکب شده و این اشتباه به دست و اراده خودش بر روح و روانش ریخته و "در زمانی خاص و در موقعیتی معین" " و به صورت دانسته" مسیر زندگی را به گونهای کج کرده و در نهایت به این فریب و خطا دچار شده، حجتی نزد خود و وجود آن خود ندارد. برعکس آنکه "سعی و کوشش" خود را برای "مصونیت و پاکی" انجام داده و "بدون تقصیر و قصد و نیت نادرست" در این خطا افتاده حجتش بر "تمام کائنات" غالب است و اگر داروی و نظم و حسابی در جهان باشد ، باید که خسارت و زیان او جبران شود!
۱۲- اما آنکه خود را فریب میدهد و توجه به خودفریبی ندارد چه باید بکند؟! یا آنکه به راه خطا میرود و تقصیر دارد و خود نمیداند؟ یا آنکه در گذشته تقصیر داشته و اکنون دیگر تقصیری ندارد و در ذهن خود میپندارد که خسارت گذشته را میپردازد و از این ذهنیت خلاص نمیشود؟ یا آنکه میداند تقصیری دارد اما نمیداند که چگونه باید جبران کند؟ یا آنکه نمیتواند جبران کند؟
۱۳- اکثر ما انسانها در یکی از این دامها و تقصیرها گرفتار هستیم! اما باید بدانیم که فریب خویشتن برای ما انسانهای متوسط متفاوت است با افرادی که به شقاوت رسیدهاند. حاکم ظالمی که در اوج ظلم وستم خود را حق و حقیقت میپندارد هرگز راهی برای خروج از این شقاوت ندارد. اما انسانهای متوسط هرچه هم خود را فریب داده و یا دچار خطا و گناه و اشتباه شده باشند، حتی اگر بارها توبهشکنی کرده یا در این خطا افراط کردهاند، هرگز راه بسته نبوده و در مسیر زندگی موقعیتها و راهنماییها و علائم گوناگون و متعددی خواهند داشت و به محض توجه و تصمیم بازگشت، راه برای جبران و بازگشت نه تنها فراهم است بلکه هموارتر و بهتر از گذشته در مقابل آنان نمودار شده، چنانچه با تصمیم و اقدام به شرایطی بهتر و متعالیتر صعود خواهند کرد. بعد از توجه به کلیت این نگاه و تمرکز در آن، آنگاه با تطبیق حرکت فرد با ارکان پنجگانه سلوک میتوان برای هر فرد روشها و تکنیکهای موثر و قدرتمندی برای خروج از این گرفتاریها ناخواسته تدارک دید که برای هر فرد متفاوت است.
۱۴- اما پس از حل شدن این ضلع از مثلث انتظامی -یعنی عقل جامع و افکار و بایدها و نبایدها- اکنون نوبت به ضلع دیگر آن میرسد که عبارت است از عمل انسان و زندگی روزمره و دنیای واقعی که فرد در زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعی خود ایجاد کرده است.
۱۵- اولین قدم دراین مرحله توجه به این نکته است که تنظیم و درست کردن زندگی واقعی انسان بر اساس آنچه که میداند و میفهمد "عملی ادامهدار و بدون پایان" است که فراز و نشیبها و ناکامیها و شکستهای بسیار میتواند داشته باشد. آنکه چنین نمیپندارد و فکر میکند که زندگی خود را سامان داده و به هدف رسیده است، گرفتار وهم و پندار است و در خطر سقوط و گمراهی است. انسان تا زمانی که در این نشئه است پیوسته باید حرکت کند و خود را بسازد و پیش رود و هیچ نقطه پایانی برای این مسیر نیست.
۱۶- بستر این "حرکت بیپایان سازندگی و روندگی" همان "مراقبه و محاسبه" است و ارکان پنجگانه سلوک چون یک "نظام زیربنایی مهندسی انسانی" میتواند به انسان توان درک و فهم مسیر خود را بدهد و در نهایت با تطبیق بیشتر با شرایط زندگی و پیدا کردن جزئیات عمل به یک "برنامه جامع اقدام" برسد.
۱۷- اما مشکلی که اکثریت قریب به اتفاق افراد -مخصوصا در جامعه ما و در میان افرادی که به مسیر خودسازی افتادهاند- وجود دارد این است که اراده و تصمیم حرکت فراهم است و حتی راه و مسیر نیز برای آنان مشخص شده اما در مقام عمل توفیق و کامیابی چندانی در پیاده کردن این برنامه و نقشه خود پیدا نمیکنند. چنین دردسری چنان در میان نسل جوان جامعه ما رایج است که باید از ان به عنوان یک "اپیدمی" یاد کرد.
۱۸- برای غلبه بر این مشکل در ابتدا میتوان از چند عامل بهره گرفت و در ادامه مسیر باید با تطبیق با ارکان پنجگانه سلوک به راهحلهای کاملتری رسیده و در نهایت به "برنامه جامع عمل" دست یافت.
۱۹- اما عواملی که در ابتدای مسیر "تطبیق علم و عمل" و "اراده و موفقیت" باید بهره گرفت عبارتند از:
اول بسیاری از ناکامیها در مسیر عمل به دلیل برنامههای اشتباه و تصورات نادرست مانند کمال طلبی و عجله و آشفتگی در افکار و خواستهها و چیزهایی از این قبیل است که باید مورد اصلاح قرار گیرد.
دوم باید توجه داشت که مسیر موفقیت طولانی و تدریجی و گام به گام است و بدون صبر و استمرار نمیتوان به نتایج روشنی دست یافت.
سوم مسیر حرکت انسان بدون رنج امکان ندارد و به تناسب حالات و مشکلاتی که انسان دارد، در مسیر حرکت باید صبر در مشکلات و تحمل در مصائب داشته باشد و هرچه که نیازهای شدیدتری در مسیر حرکت او قرار گیرد این رنج میتواند شدیدتر باشد.
چهارم مقدمات و فضاها و عوامل و مسائلی که مرتب با زندگی اهداف انسان است نمیتواند بدون تاثیر باشد و هرگز نمیتوان بدون توجه به آنها به این نتیجه رسید. امکان ندارد فرد در فضاهای مجازی و واقعی و یا تخیلات و واقعیتهای مزاحم خود را گرفتار کند و یا در اشتغال شدید و مزاحمی غرق باشد و بتواند به نتایج دلخواه برسد. مقدمات و فضاهای واقعی و خیالی و علمی و عملی اثری کامل در موفقیت فرد دارند. به عنوان مثال نمیتوان بدون گذر از آشفتگیهای فکری و مقدماتی از این قبیل و تنها با میل و علاقه به نتایجی رسید که در مقابل آن است. همچنان که بدون تطبیق با ارکان سلوک و رسیدن به نتایج کاملتر نمیتوان ا ز گردنههای سیر انسانی گذر نمود.
۲۰- همانطور که قبلا گفته شد پس از اتمام بحثها در مورد ارکان پنجگانه سیر انسانی، گفتگویی پیرامون "آشوب" و خط آن در ابعاد و حالات مختلف زندگی انسانی خواهیم داشت. در آنجا بیان خواهد شد که ردپای آشوبهای انسانی در بسیاری از حالات و حرکات و وضعیتهای زندگی قابل مشاهده است. از جمله در برقراری مثلث انتظامی این ردپا ممکن است مشهود باشد. اما این امر نباید باعث شود ضعف عملی و عملکرد ضعیف خود در به نتیجه رسیدن این مثلث را به پای آشوبهای قهری و مثبت و مفید زندگی انسانی بگذاریم. در اکثریت قریب به اتفاق انسانهای جامعه ما توجه درست به این دستورالعمل و به کارگیری مباحثی همچون "گذر از آشفتگیها" باید به عملکرد مثبت در برقراری نظم و مثلث انتظامی منتهی شود. ابتدای این عملکرد مثبت با به کارگیری تعقل و ورود صحیح به مثلث انتظامی و اقدام همراه آن و التزام عملی به نتایج آن حاصل میشود و ادامه آن بدون تطبیق با ارکان پنجگانه و پیدا کردن "برنامه جامع اقدام" عموما ممکن نیست.
۲۱- اما در صورتی که حتی شروع نیز با مشکل روبرو شود و اولین نتایج نیز حاصل نشده یا به شدت ضعیف باشد در این صورت میتوان نتیجه گرفت که فرد از گروهی است که آشوب بر نظم آنان غلبه دارد؟ عموما جواب منفی است و بیشتر این موارد به دلیل عوامل گروه اولی است که در بند ۱۹ توضیح داده شد و در میان این دسته نیز بیش از همه " آشفتگیهای عملی و نظری" است که مانع شدید ، قوی وماندگاری است که حتی شروع نتایج را هم مسدود میکند.
۲۲- امروزه بسیاری از افراد به درک خاصی توجه کرده و استناد میکنند که نام آن را "حس ششم یا شهود یا درک غریزی" یا چیزی شبیه آن میدانند. آیا این هم بخشی از عقل جامع است و میتواند مورد استناد قرار گرفته بخشی از ضلع عقلی مثلث انتظامی را به خود اختصاص دهد؟ نمیتوان به "جواب کامل و شامل" در این رابطه دست یافت و موارد و افراد گوناگون کاملا متفاوت هستند و هر کدام حکم جدایی دارند. بدون تردید انسان درکها و ابزارهای شناختی فراتر از ابزارهای معمول و متداول دارد و گاه این ابزار و شناختهای ان "قوی، مستقیم، ارزشمند و تعیینکننده" هستند. اما همین اندازه میتوانند "خیالی، نادرست، فریبنده و عامل سقوط انسان" باشند. بنابر این چارهای نیست از اینکه این شناختها و ادعای ان توسط عقل خود فرد در حالات و زمانهای متفاوت مورد آزمون قرار گیرد و نیز لازم است که فرد با بهرهگیری از عقل انسانهای دیگر و مخصوصا افرادی که تعقل کاملتر و تخصصیتری دارند این آزمون را توسعه دهد تا دچار فریب و توهم و انحراف عقلی نشود.