۱- اگرچه رکن پنجم حرکت انسانی "رفاقت" است اما بدون درک درست "مذاکره روحی" و شناخت هویت آن و تفاوت آن با انواع گفتگوها و مساعدت های فکری و مباحثات علمی و مبادلات نظری و عملی نمیتوان به رفاقت پرداخت.
۲- گفتگوهای فراوانی بین انسان.ها جریان دارد که هدف آن رسیدن یا رساندن خود یا دیگران به حقایق جدید و اصلاح تفکرات گذشته است. این گفتگوها از مبادلاتی که بین دو خصم فکری صورت میگیرد تا ارتباط بین شاگرد و استاد و مرید و مراد، طیفی از محتواهای گوناگون را در برمیگیرد و در میانه این طیف انواعی از مبادلات وجود دارد که هر کدام بخشی از خصائص دو سر طیف را در بردارد و تعداد و تنوع آن بیرون از شمار است.
۳- خصلت تمام این مبادلات فکری، "توجه انسان به محتوایی است که توسط طرف مقابل ارائه میشود" و "دقت در آن" و "سعی در درک منظور او" مساله اصلی مخاطب و گوینده است. در مناظره و اختلاف فکری دو خصم، توجه به کلام مقابل و نگاه به آن برای این صورت میگیرد که فرد به خوبی آن را درک کرده و بتواند شدیدترین و محکم ترین کلام برای رد آن و "اسکات خصم" را بیان کند. در کلام استاد و شاگرد و یا مرید و مراد نیز این توجه به کلام مقابل برای هدفی متضاد با هدف قبلی و به منظور "هرچه بیشتر درک کردن و پذیرفتن آن" صورت میگیرد. دوستی که سعی دارد به دوست خود در شدیدترین مصائب زندگی کمک کند همین توجه به دوست و نگاه به حالات او را انجام میدهد به منظور "کمک بیشتر و موثرتر". فرد دلسوزی که سعی میکند عزیز یا رفیق خود را از اشتباهی خانمانبرانداز بیرون بکشد همین توجه به حالات دیگری را به قصد پیدا نمودن بهترین راه خروج از مسیر غلط انجام میدهد. کسی که نابینایی را بر لبه پرتگاهی میبیند و بر او بانگ میزند و هشدار میدهد تمام توجهش به فرد نابیناست و سعی در آگاه کردن او دارد نسبت به خطر قریبالوقوعی که در انتظارش هست. بنابر این در تمام این موارد رکن "هر نوع ارتباط فکری و زبانی"، "توجه به دیگری و تمرکز در درک و فهم او" و "برقراری ارتباط زبانی و غیرزبانی" برای "تفهیم دیگری" است و بدون این رکن نمیتوان ارتباطی را تصور نمود.
۴- اما در مذاکره روحی نه تنها این رکن وجود ندارد بلکه اصل و اساس و بنیان آن بر عدم این مقصود و منظور استوار است. زمانی یک گفتگو و ارتباط فکری را میتوان "مذاکره روحی" نامید که فرد هدف و مقصودی غیر از "خود و خویشتن" ندارد و تمام توجهش به همین هدف است و از آن خارج نمیشود و نگاهش به غیر از خویشتن متوجه نمیگردد. هرچه که فرد بیشتر بتواند هدفش را در خودش متمرکز کرده و به عمق بیشتری از خویشتن توجه و نفوذ کند، به مذاکره روحی نزدیکتر شده و برعکس، اگر توجهش به غیر و اهدافی از این نوع معطوف شود از مذاکره روحی فاصله بیشتری گرفته است.
۵- توجه به خود به همان صورتی باید اتفاق بیفتد که در خلوت و تنهایی انسان صورت میگیرد. همانطور که در تنهایی و خلوت انسان به مسائل و حالات و خصائص و در نهایت به ذات خود توجه میکند در مذاکره روحی نیز به همان صورت باید توجه به خود و ابعاد و ذات خویشتن نماید و هیچ تفاوتی در این نیست. فرد برای مذاکره روحی باید بتواند در حین گفتگو و در جمع و در تمام مراحل آن بر خویشتن متمرکز شده و از آن غافل نشود و هرچه که این تمرکز کامل تر باشد و بیشتر بتواند به عمق خود فرورود به مذاکره بهتری دست یافته است.
۶- مهمترین سوالی که دراینجا مطرح میشود اینکه اگر هدف از مذاکره روحی "توجه به خود" است پس گفتگو و شنیدن کلام دیگران چه جایگاهی دارد و چرا با دیگری صحبت کنیم و چرا در خلوت و تنهایی خود این کار را انجام ندهیم و اصولا چرا این "توجه به خود" در حین گفتگو و تبادل کلام باید صورت گیرد؟
۷- حساسترین نکته مذاکره روحی در جواب به سوال بالا درک و فهم میشود. همه مشاهداتی که انسان نسبت به دیگری در مذاکره روحی دارد و تمام شنیدن و دین و تحمل دیگری در این حال همچون "آیینه" است برای دیدن خود و نه هیچ چیز دیگر. انسان باید با مشاهده حالات دیگران، خود را در آن فضا ببیند همچنان که در آیینه خود را میبیند و مشاهده میکند و همانطور که با آیینه میتوان درکی از خود داشت که بدون آن ممکن نیست در مذاکره روحی هم فرد به اسراری از خود دست مییابد که بدون آن هرگز برایش معلوم نمیگشت.
۸- در مذاکره روحی انسان با شنیدن و مشاهده واقعیتهای بیرونی از زبان و حال دیگری خود را در دریایی از واقعیتهای جدید میبیند همانطور که با دیدن تئاتر یا فیلم سینمائی یا مستند و حکایتی که مخاطب و قهرمان داستان برای بیننده اهمیت ندارد میتوان چنین تجربهای داشت. در این حالت فرد با مشاهده و داخل شدن در دنیایی جدید، همچون کسی که بر ساحل دریا ایستاده با غوطهوری در این دریا و موجهای آن و یکی کردن این دریا با جهان خویشتن به نگرشهای جدیدی دست مییابد و در مقابل، کلمات جدیدی میگوید که اینها نیز انعکاس این جهان جدید است و باز هم حکایت از خود بوده و هدف همان خویشتن است و این سیر تا وقتی که مذاکره ادامه دارد باید مراقبه شود و هرگز از توجه به خویشتن و نگاه آیینهای به حقایق شنیداری و دیداری دست برندارد.
۹- طرف مقابل انسان نیز باید متناسب با همین سیر و بر همین منوال عمل نموده و توجه به خویشتن را پاسداری کرده و دردنیای خود و در مشاهده دیگری به عنوان "آیینه" کمال مراقبت را داشته باشد و هرگز هیچکدام از این مراقبه دست برندارند و از طریق آن به عمق خویشتن نفوذ کرده و پیوسته در هر کلامی که میگویند خویشتن و تحولات آن را منعکس نمایند و این توجه و مراقبه در طول زمان و در فراز و نشیب مذاکره زوال و افول پیدا نکند.
۱۰- چنین سیری در مذاکره روحی و این "خود بینی" در آن نه تنها "ضداخلاق" نیست بلکه بالاترین روش برای خدمت به دیگری است. تنها د راین شکل از مذاکره است که افراد میتوانند بالاترین کمک را به دیگری و بالاترین رفتار نوع دوستانه را انجام دهند. چنین خدمتی به دیگران بالاترین مصداق از این نص دینی است که "مومن آیینه مومن است" و هرگز با مصادیق سطحی کمک و نصیحت و ارشاد قابل مقایسه نیست و این بالاترین مفهوم است برای دستوری که در سنت دینی ما بیان شده که "مردم را با غیر زبان خود به حقیقت دیانت دعوت کنید".
۱۱- در مشاهده حقایقی کاملا متضاد با حالات و نقائص و کمالات ما نیز میتوان این خاصیت ایینه بودن را مراعات نمود اگرچه در ظاهر به نظر غیرممکن میاید. کسی که عمری را در عزاداری عاشورا گذرانده و هرگز از این طریق خارج نشده آیا زمانی که لشکر مخالفین سیدالشهدا در کربلا را به یاد میآورد میتواند مشاهداتی از این نوع داشته باشد و از آن آیینهای برای مشاهده خود بسازد؟ حتما جواب مثبت است! اگر به اندازه کافی متوجه خود باشیم به راحتی در خود حالات و نقائص و کمالاتی مییابیم که هر کدام ما را به سوی یکی از دو جبهه در روز عاشورا میکشاند و این اصلا عجیب و غیرقابلدسترس نیست. انسانی که عادت به توجه به خود نموده کاملا متفاوت از کسی است که پیوسته به دیگران مشغول بوده است. اولی در تمام حقایق بیرونی جلوهای از خویشتن درمییابد و راهی در درون که منطبق بر این حقیقت بیرونی است و دومی پیوسته جهان بیرونی را بیگانه و متضاد با جهان درونی می بیند و هرگز بین این دو اشتراکی پیدا نمیکند. در جلسه روز شنبه مثالهای روشنتر و واضحتری برای روشن شدن اذهان بیان خواهد شد.
۱۲- اهدافی مانند کمک به غیر، فداکاری برای آنان، نصیحت، نجات دیگری، خود را برای دیگران وقف کردن، و هر نوع هدفی که متعلق به دیگری است نه تنها به مذاکره روحی کمک نمیکند بلکه درست ضد آن است و تا وقتی که از این نیتها و اهداف خالی و مبرا نشدهایم نمی توانیم مذاکره روحی داشته باشیم. منظور این نیست که این نیتها و اهداف خوب و ارزشمند نیستند بلکه منظور این است که مذاکره روحی ورای اینهاست و هرگز نباید مرز بین این دو مخلوط شود. شاید بتوان ادعا کرد که آن نیتهای خیر زمانی در اوج خود قرار میگیرد که فرد ابتدا مذاکره روحی را یاد گرفته و آن را درخود پیاده نماید و گرنه نیتهای خیر به قله کمال خود نمیرسد اگرچه به این بهانه نمیتوان آنها را ترک کرد و در مواقعی همچون یک وظیفه ضروری به گردن انسان است. در مورد بعضی از نیتهای خیر مانند امر به معروف و نصیحت و خود را وقف دیگران کردن که حتما و بدون شک چنین است و کسی که مذاکره روحی را در خود پیاده و عمل نکرده هرگز نمی تواند "آمر به معروف" "وقف برای غیر" و "ناصح به خیر" به معنی کامل آن باشد. البته گاهی مذاکره روحی به صورت کامل توسط افرادی اجرا میشود در حالی که اطلاعی از این بحث و واژهها و مفاهیم آن نداشته وتنها فرد با تعقل صحیح و عمل به آن به این کمال میرسد.
۱۳- اموری که تصدیگری روحی و فرهنگی به صورت مستقیم و بیواسطه هدف آن است در نقطه مقابل "مذاکره روحی" قرار دارد و هرگز با آن جمع نمیشود. از جمله این موارد عملی است که اخیرا رواج پیدا نموده و با نام "coaching" شناخته میشود. دلیل مغایرت، نیت اولیه ان است که از ابتدا توجه و ارائه برای دیگری وبه قصد دیگری را هدف میگیرد. در واقع میتوان ادعا نمود که هر نوع متصدیگری و راهنمایی برای دیگری زمانی درجای خود قرار میگیرد که فرد از مسیر "مذاکره روحی" و توجه به دنیای خود آغاز نماید و چنان در این مسیر غرق شود که "توفیق توسعه خویشتن" را پیدا نموده و توجه به این "خویشتن وسیعی که وسعت دریا دارد" به صورت خود به خود برای دیگران منفعت کاملی داشته باشد و این معنی "تصدیگری جوهری و حقیقی و انسانی" است که متاسفانه جامعه ما از آن فاصله بسیار دارد.
۱۴- افراد به تناسب ظرفیت روحی و معرفتی خود در هر زمان و در هر مرحله از سیر انسانی تنها میتوانند مرتبه ای از این مذاکره روحی کامل و ایدهال را پیاده نمایند و نباید بیش از آن را طلب نمایند که باعث یاس و ناامیدی شود. اما همین "مقدار متناسب و مرتبه ممکن" لازم است حتما رعایت شود و گرنه میتواند اثار معکوس داشته باشد. انحراف از مسیر ممکن و مقدور مذاکره به تنهایی عاملی است که انسان به محض فهمیدن آن، باید به صورت موقت مذاکره را تعطیل نماید. از جمله انحرافات رایج در این سیر "قضاوت کردن" است که در جلسه پانزدهم رساله ۴ توصیح داده شد. تفاوتی ندارد که انسان شریک خود در مذاکره را قضاوت کند یا اینکه فکر کند دیگری در حال قضاوت اوست. هر دو اینها به معنی خروج انسان از توجه به خویشتن است و باید به صورت موقت تعطیل کند تا بتواند با توجه بیشتر و کاملتر به خود، دو مرتبه مذاکره را شروع کند.
۱۵- در نشست مقدماتی سوم در حکمت نامتناهی بحث مفصلی در مورد "نامتناهی گری در مذاکره وجودی" صورت گرفته است. "مذاکره" و "مذاکره وجودی" که معنی وسیع تری از "مذاکره روحی" دارند در آنجا توضیح داده شده و اینکه چگونه به کمال خود میرسند و تفاوت آن با گفتگو و دیالوگ چیست. دوستان می توانند به آن مراجعه نمایند.