۱- طبق روال قبلی در این جلسه میبایست در مورد آخرین رکن حرکت انسانی گفتگو میکردیم. اما مجموعه سخنانی که در گفتگوهای گروهی و ارتباطات جمعی دوستان شرکتکننده در حلقههای اشتراکی دیدم نظرم را تغییر داد. گویا بسیاری از صحبتها که با دقت و تاکید بسیار مطرح شده بود در مقام عمل به کلی به فراموش شده و گویی اصلا دیده نشده است.
۲- از جمله اینها مطلبی که بسیار توجهم را جلب نمود بحث مذاکره روحی و تاکید آن بر محور توجه به نفس وخارج شدن از نگاه به دیگری و قضاوت و نصیحت و ادامه آن بود. تاکید بسیاری در این بحث شد که بدون این محور اصلی چیزی به نام مذاکره روحی تحقق پیدا نمیکند و مهم ترین نکته توان و مراقبه فرد است که "به خود نگاه کند" و در سیر گفتگوها "غیر خود را نبیند". در آنجا گفته شد که " رکن تمام این موارد "هر نوع ارتباط فکری و زبانی"، "توجه به دیگری و تمرکز در درک و فهم او" و "برقراری ارتباط زبانی و غیر زبانی" برای "تفهیم دیگری" است" و برعکس آن، "زمانی یک گفتگو و ارتباط فکری را میتوان "مذاکره روحی" نامید که فرد هدف و مقصودی غیر از "خود و خویشتن" ندارد و تمام توجهش به همین هدف است و از آن خارج نمیشود و نگاهش به غیر از خویشتن متوجه نمیگردد. هرچه که فرد بیشتر بتواند هدفش را در خودش متمرکز کرده و به عمق بیشتری از خویشتن توجه و نفوذ کند، به مذاکره روحی نزدیکتر شده و برعکس، اگر توجهش به غیر و اهدافی از این نوع معطوف شود از مذاکره روحی فاصله بیشتری گرفته است" تاکیداتی که در این بحث صورت گرفته ظاهرا نباید هیچ ابهامی باقی بگذارد در اینکه در یک گفتگوی گروهی باید به خود توجه نمود و از توجه و نگاه به دیگران و نصیحت در مورد آنان و حتی نصیحت و نیت خیر در آنان باید خود را خالی نمود تا بتوان آن گفتگو را "مذاکره روحی" نامید، اگرچه نصیحت و رفتار های دیگر در جای خود میتواند ارزشمند و مفید باشد اما در حلقهای که حول رساله عملیه شکل میگیرد هدف فقط و فقط "خویشتن" است و برای این منظور تشکیل شده است و نه هیچ چیز دیگر. پس این همه "در لاک دیگران رفتن" و تبعاتی که در گروه عمومی و در گفتگوهای خصوصی ایجاد میشود، آن هم در افرادی که در حلقه رساله عملیه حضور دارند و درست همین روزهای اخیر بحث مذاکره روحی را با تمام توضیحات شنیدهاند چه معنی و مفهمومی دارد و آیا اندکی ناامیدکننده نیست؟
۳- آیا چنین تبعاتی تنها به دلیل توجه نکردن و یا متوجه نشدن بحث و یا اشتباه و خطا هست یا اینکه نقص بنیادیتری وجود دارد؟ حداقل بعضی از شواهد نشان میدهد که مساله بنیادیتر است و مشکل در بیتوجهی ما به عمل و اثر ان در سیر انسانی است و اینکه بیش از اینکه به دنبال عمل محکم و درستی در جهت تغییر و تحول انسانی و سیر شخصیتی باشیم با شنیدن و شرکت در کلاسها و گفتگو کردن و صحبتهای بسیار نمودن خود را قانع میکنیم و در نهایت هم دچار نواقص اساسیتری میشویم و با یاد گرفتن مطالب و اضافه کردن اینکه "جلسات بسیار شرکت کردهام" و " چند ساعت مراقبه" و "پیرو مکتب فلان علامه و استاد و پروفسور هستم" و "یادگرفتن اصطلاحات پرطمطراق" و "روشهای مجادله" و "مدعاهای بسیار" روزگار خود را میگذرانیم و وقت و زندگی خود را هدر میدهیم بدون اینکه تغییری در خود ایجاد کنیم.
٤- اگر حلقه موسوم به رساله عملیه برای پاسخ به این سوال است که "مسئولیت دینی و انسانی ما چیست؟ چگونه باید از انجام این مسئولیت فارغ شد؟" بنابراین مساله اصلی این است که " تکالیف و مسئولیتهای کلان انسانی در دنیای امروز چیست تا حدی که فرد با التزام به سیر عقلی و شخصی برآمده از آن تکلیف و مسئولیت خود نسبت به سه عنصر انسانیت، عقل و دیانت را انجام داده باشد" بنابراین اگر مکاتب و گروههای دیگری هستند که ادعای "تغییر جهان" و "روشهایی برای تمام عالم" و "مدیریت دنیا" و هر چیز و ناچیز دیگر دارند؛ در اینجا تنها یک هدف دنبال می شود و ان انجام مسئولیت انسان و نه هیچ چیز دیگر.
۵- آنچه که نکته کلیدی و نقطه پرگار این دایره است تکیه بر این است که همه نقاط مثبت و منفی انسانی از خود اوست و تمام سرنوست انسان به دست خودش هست و تمامی انتخابهای این جهان به دست خود او صورت گرفته؛ بنابراین اولین مسئولیت انسان در مقابل تمامی جهان و تمامی انسانها و خود و خانواده و اجتماعش به خود او برمیگردد و تا این مسئولیت را انجام نداده نمیتواند خدمتی به دیگران کند. اساس تفکر در این مکتب براین استوار است که انسانمحور هر خدمت و مسئولیتی است که در مورد خود و دیگران و جهان و خداوند دارد و این اساس به نادرستی بنیان گذاشته شده که وضعیت جامعه بشری چنین است چرا که ” خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج ". پس چگونه میتوان بدون آغاز کردن از خویشتن ادعای اصلاح دیگری نمود و چگونه میتوان نصیحت ناصحان و ادای مدعیان و ارشاد مرشدان را پذیرفت بدون آنکه آثار توجه به خویشتن را در مورد آنان مشاهده نمود؟
۶- وقتی صحبت از "آغاز کردن از خود" و "اصلاح بنیادین" و "تغییر ریشهای" میشود باید به کلیدی ترین مساله و اساسیترین عامل این تغییر و تحول توجه نمود: "عمل". این عامل است که سوخت تمام حرکات و مبدا تمام تحولات است. این عامل اگر وجود داشته باشد تمام پیشرفتهای انسان مهیا میشود و وقتی که وجود نداشته باشد هیچ تغییری نمیکند. با عمل انسانی است که همه مراحل طی میشود و بدون آن هیچ قلهای فتح نمیشود. با کمترین عمل چه بسا بهترین نتایج حاصل شده و گاه سختترین قلهها با عمل انسانهای بینام و نشان فتح میشود اما در مقابل کمترین نتیجه و در دسترسترین اهداف بدون عمل حاصل نمیشود اگرچه بهترین امکانات و عالی ترین مکاتب تربیتی و برجستهترین استاد و همراه برای انسان موجود باشد.
۷- اما "عمل" در اینجا -به معنی واقعی و درست آن- یعنی همان حقیقت ساده و بدیهی که انسان درخود میبیند و میداند و راه باز است که انسان به سوی آن برود و اقدام کند و همان نکته روشن و واضحی که برای انسان آشکار میشود. عمل یعنی همن گذرگاهی که به سادگی و روشنی بر روی انسان باز میشود و میداند که باید وارد آن بشود و برای هیچ انسانی این "ورودی" و این "میدان" بسته نیست مگر اینکه خود روی از آن برگیرد و چشم از آن بربندد.
۸- اما همیشه انسانی که چشم از این میبندد برای خود چیزهایی به عنوان "بدیل عمل" ایجاد میکند که تا خود را به آن مشغول کند و وجدان خود را به آن راضی کرده و ادعاهای خود را پوشش دهد. "بدیل"های عمل همه در جای خود ارزشمند و مفید هستند اما در اینجا در جایگاهی نادرست قرار گرفته و مقامی را غصب کردهاند که حق آنان نیست. شرکت در کلاسها و حلقهها و جلسات جدید و قدیم و غربی و شرقی، گفتگوهای بسیار، هزینههای فراوان در استخدام افراد و جلساتی که اسم و رسمهای بسیار دارد، قالبهای مراقبه جدید و قدیم با ساعات بسیاری که از درون خالی است و صرف دهها ساعت از عمر به جای برداشتن یک قدم عملی در درون، متصل شدن به برندهای بینالمللی و یا داخلی که زرق و برق آنان چشم را خیره میکند، دست یازیدن و بهانه آوردن از طریق به کار گرفتن مسائل علمی و کشفیات علوم جدید با خالی کردن محتوای واقعی آن، مطالعه و رجوع به کتب بسیار -جدید و قدیم- و دریغ کردن از عمل به یک خط آن، سیر علمی در مکاتب بزرگ -سنتی و مدرن- از ابن عربی و یونگ و غیر آن و دوری هرچه بیشتر از واقعیت وجودی آن، التزام به استادی که به خودی خود ارزشمند است اما در اینجا دلمشغولی است برای فرار از عمل و دهها روش ومکتب و استاد و متخصص و هر چیز و ناچیز دیگر که میتواند وجدان انسان را از عمل کردن راحت کند.
۹- چنین است که "دو صدگفته چو نیم کردار نیست" و به همین منوال صد سخنرانی کمتر از "یک جو عمل" نتیجهبخش است و ساعتها کلاس مراقبه و کارگاه عملی بدون یک "تغییر خود بنیاد" نمیتواند یک خصلت انسان را تغییر دهد و اینگونه است که استاد عرفان عملی با یک سخن به فغان در میاید اما با یک تمرکز در خود و عمل در خویشتن به نتایجی میرسم که با ده جلسه رساله عملیه نخواهیم رسید و اینگونه است که صدها صفحه در مورد خود و زندگی خود نوشتن بدون اینکه تغییری ایجاد شود سپری میشود اما یک نگاه درست به خود و التزام به نتایج آن میتواند معمای زندگی به بنبست رسیده را حل کند.
خواجه شیراز در این رابطه می گوید:
ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد
تسبیحِ شیخ و خرقهٔ رندِ شرابخوار
اما آیا چنین مانع و مشکلی تنها برای دیگران هست و ما از آن مبرا و پاک هستیم؟ تا وقتی که چنین میاندیشیم راهی برای نجات از مشکلات و مسیری برای بازگشت به خویشتن متصور نیست.