جستجو
ورود کاربران
25 - غریزه
غریزه
غریزه
١- غرائز انسانی بخش مهمی در زندگی انسان است و هرگز نمی‌توان آن را نادیده گرفت. بخش مهم تلاش و اکثر زندگی جامعه بشری بر اساس غرائز او صورت می‌گیرد و بیشترین نزاع نوع انسان چه بسا حول غرائز اوست اگرچه در بسیاری از موارد با نقاب‌های دیگر پوشیده شده است.

۲- انسانی که به دنبال بازگشت به خویشتن و احیای انسانیت خود است پیوسته با غرائز خود سروکار دارد. ازیک سو نیرویی درونی است که نه تنها قابل‌ فراموشی نیست بلکه اصولا دلیلی بر بی‌اعتنایی به آن نیست؛ چون بخشی از وجود انسانی است و آثار و ثمرات بسیار دارد و بازگشت به خویشتن بدون تصمیم درست در مورد این نیروی درونی (غرائز) ممکن نیست. از سوی دیگر غرائز انسان چون مرکبی چموش است که رام کردن و قرار گرفتن آن در مسیر اعتدال انسانی چندان ساده نیست، بلکه درمواردی از سخت‌ترین کارهاست و چه بسا انسان‌هایی که دچار شکست‌های سهمگین در این هدف می‌شوند و مشکلات فراوان و لاینحلی برای آنان ایجاد می‌شود.

۳- اکثر انسان‌ها در مقابل این مرکب رام‌نشدنی -که نام آن غریزه است- خود را در یک دوراهی می‌بینند:

راه اول از طریق تسلیم مطلق یا نسبی میدان را برای غرائز باز کرده و مشکل خود را حل می‌کند. تسلیم در مقابل غرائز به معنی انجام کارهای خلاف و یا رهایی مطلق آن و قانون‌شکنی و گناه و غیر آن نیست. تسلیم می‌تواند از طرق قانونی و حلال و با ظاهری کاملا آراسته و همه‌پسند صورت گیرد. مشخصه آن این است که انسان غریزه خود را محور قرار داده و فرض می‌گیرد که راهی جز تسلیم در مقابل آن ندارد؛ اما اینکه از چه طریقی مرکب غریزه را به سوی کامیابی براند مساله‌ای دیگر است که به توان و چاره‌اندیشی فرد مربوط است.

راه دوم بر اساس مقاومت و تسلیم نشدن است و اینکه فرد با مقابله و مبارزه سعی می‌کند بخش‌هایی از خواسته‌های غریزی را سرکوب کرده تا بتواند بر آن مسلط شود. در این راه هم -همچون راه قبلی- بخشی از غرائز سرکوب می‌شود و نه تمام آن. هرگز امکان سرکوب کامل غرائز نیست همانطور که تسلیم مطلق به آن نیز غیرممکن است. اما محور در این راه این است که چاره اصلی برای مقابله و مدیریت غرائز از طریق مقابله و سرکوب بخشی از آن‌ها به دست می‌آید. اگر انسان را به مدیران جامعه و غرائز را به بخش‌های زیاده‌خواه اجتماعی تشبیه کنیم، راه اول مانند مدیریتی است که با امتیاز دادن سعی می‌کند جامعه را اداره کند. اما در راه دوم مدیر با زهرچشم گرفتن و سرکوب جامعه را آرام می‌کند.
از آنچه گفته شد روشن می‌گردد که این دو راه مانند دو سر یک طیف است و نه دو مسیر کاملا جدای از هم. قریب به اتفاق انسان‌ها در میانه این دو سر هستند و اندکی از افراد که از نگاه جامعه "شهوت‌ران" و یا "دشمن غریزه" و غیرطبیعی محسوب می‌شوند تنها بیشتر از دیگران به یکی از دو سر طیف "نزدیک" شده‌اند.

همچنین درانتخاب یکی از این دو راه تفاوتی بین مکاتب جدید و قدیمی که غرائز را اصل گرفته و آزادی لذت انسانی را شعار محوری خود قرار می‌دهند با مکاتب مخالف آن وجود ندارد. چون تمام آزادی‌های مورد ادعای یک مکتب در نهایت می‌تواند با انواعی از سرکوب‌های جانبی همراه شود و اتفاقا مکاتبی که ادعای آزادی بیشتری در لذایذ و غرائز دارند، در مدیریت جامعه مجبور به فشارهای اعلام‌نشده بیشتری هستند تا بتوانند تعادل را به جامعه بازگردانند. به عنوان مثال آزادی اقتصادی از نوع "سرمایه‌داری افسار‌گسیخته" در عمل مجبور به تحمل فاصله طبقاتی بیشتری است که خودبه‌خود انواع سرکوب‌های اعلام‌نشده اقتصادی و عدم ارضای نیازهای طبقات فرودست را در پی دارد.

٤- اما هیچ‌کدام از این دو مسیر متناسب با حقیقت انسانی و جوهره قدرتمند او نیست. در هر دواین مسیرها فرض بر ناتوانی انسان از تعامل وجودی و حقیقی با غریزه است و اصل منازعه انسان و غریزه پذیرفته شده است و تنها راه حل آن متفاوت است. مبنای این منازعه این است که غریزه را حقیقت و عینیتی متضاد با کلیت جوهره انسانی می‌داند و اینگونه می‌اندیشد که تمایلاتی متضاد با حقیقت انسانی و فضایل و عقل انسان بر او تحمیل شده و پس از پذیرش این تحمیل، دیگر راهی برای انسان باقی نمی‌ماند؛ مگر اینکه اگر توان دارد آن را سرکوب کرده و اگر ندارد به آن امتیاز دهد.

۵- اما این تنازع و تضاد از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ چرا باورها و انگیزه‌ها و تمایلات دیگر انسان چنین گرفتاری برای او ایجاد نمی‌کند و در مقابل این تمایلاتی که سرتاسر زندگی او را دربرگرفته می‌تواند به راحتی عقل خود را به کار گرفته و آنچه که درک کرده را اجرا کند، اما در مقابل تمایلات غریزی دچار حقارت تصوری و ناتوانی عملی می‌شود؟ انسانی را تصور کنید که مدیریت مجموعه مهمی در جامعه را عهده دار است و روزانه ده‌ها تصمیم مهم و سرنوشت‌ساز می‌گیرد که هر کدام می‌تواند آثار بسیاری در حیات اجتماعی کارکنان و خانواده‌های آنان بگذارد، طبیعی است که بقای فرد در این مسئولیت مدیریتی مشروط به تسلط فرد بر افکار و تصمیم‌های خود است. اما همین فرد چه بسا برای کنترل غذایی خود و تسلط بر خوراک ممکن است دچار مشکلات جدی بوده و مثلا نتواند تمایلات خود را در خوردن و آشامیدن کنترل کند! تفاوت این دو در چیست که در یکی فرد به نهایت قدرت می‌رسد و در دیگری دچار چنین ناتوانی می‌شود؟

۶- به نظر می‌رسد که ریشه این تنازع به این برمی‌گردد که در تمایلات غریزی به دلیل عمیق و ناخوداگاه و شدید بودن آن، فرد دچار از‌خود‌بیگانگی و احساس ناتوانی و عدم‌قدرت می‌شود. شدت تمایلات اگرچه در تمایلات دیگر انسان نیز وجود داشته، بلکه از جهاتی قوی‌تر است اما در غرائز مخفی و ناخوداگاه و غیر‌قابل‌دسترسی است، از عمقی از وجود طراوش می‌کند و انسان نمی‌تواند مبدا و منتهای آن را به خوبی درک کرده و مشاهده کند و در عمل گویی با یک فرایند خارج از دسترس سروکار دارد که نقشی در آن نداشته و چنین است که احساس ضعف و ناتوانی بر او مستولی می‌شود. نتیجه همه این‌ها احساس تناقض و تنازعی است که بین انسان و غریزه پیدا می‌شود و او را از مسیر عادی زندگی خارج می‌کند.

۷- بازگشت به مسیر عادی زندگی و درک غرائز همچون همه ابعاد زندگی انسانی تنها با درک کرامت و قدرت و مشاهده اقتدار انسانی امکان دارد. مشاهده اینکه غرائز هم همچون دیگر مسائل زندگی انسان است و نه تافته‌ای جدا بافته، اگرچه با بازگشت به خویشتن و مشاهده حقیقت انسانی ممکن است اما مانعی که برسر راه آن است، گرفتاری عملی انسان در امور غریزی است که اگرچه می‌توانسته در مسیر درستی قرار گیرد اما اکنون که راهی طولانی طی شده و زمانی بلند را با این تفکر غلط طی کرده چگونه می‌تواند از این دوراهی غیر‌واقعی -تسلیم یا سرکوب- دست بردارد؟

۸- راه بازگشت از این دوراهی، توجه به قدرت انسانی و پرهیز از تشتت فکری است. نگاه غلط به تمایلات غریزی و تضاد با غریزه، باعث ایجاد گرفتاری در انسان می‌شود و وضعیت هنگامی بحرانی خواهد شد که در برخورد با این تمایلات تشتت‌هایی نیز بر انسان حاکم شود. بخشی از این تشتت‌ها ناشی از همین نگاه غلط، بخشی دیگر ناشی از عدم ارضای درست غریزه و بخشی ناشی از زندگی روزمره است. مجموعه این عوامل، باعث ایجاد نقایص ذهنی و عملی شدید در برخورد با واقعیت غریزه می‌شود. در حالی که غرایز انسان، تنها با واقعیت سر و کار دارند. لذا امکان ارتباط عمیق فرد با موضوع مورد در خواست غریزه از بین می‌رود.

مثلا در مورد غذا در جلسه ۲۳ توضیح داده شده که: نیاز انسان به غذا تنها جسمی نیست و روح انسان نقش بسیار جدی در آن دارد. وقتی ارتباط عمیق فرد با غذا قطع شود، هرگز به سیری واقعی دست نمی‌یابد. پس پیوسته این گرسنگی و تشتت بیشتر شده و این سیر معکوس ادامه می‌یابد.

۹- راه رهایی از این چرخه معیوب عکس دلیل پیدایش آن است. اگر دلیل پيدایش این چرخه به وجود انسان و ازخودبیگانگی او باز می‌گردد، راه رهایی شروع کردن از میدان عمل است. باید از عملی‌ترین رفتار غریزی شروع نموده و چرخه‌ معکوس چرخه پیدایش را طی نمود:

اول- باید سعی در توجه به موضوع نمود. به طور طبیعی امور غریزی به اعمالی بدون توجه تبدیل می‌شود که هیچ نیازی به توجه ندارد. باید درمرحله اول با این عادت مقابله نمود و آن‌ها را از اعمال ناخوداگاه به اعمالی با توجه کافی تبدیل نمود؛

دوم- "توقف" بهترین کاری است که در مرحله بعدی می‌توان انجام داد. منظور از توقف نگاه داشتن اعمال و جوارح در مرحله عمل و بازی با اشیاء مربوطه است. توقف در این شکل بهترین کاری است که به ما کمک می‌کند که هرچه بیشتر موضوع را خوداگاه کرده و توجه بیشتری مصروف آن کنیم؛

سوم- امکان تمرکز شدیدتری در این مرحله فراهم می‌شود که باید برای آن برنامه روشنی داشت. منظور از برنامه روشن روشی اجرائی با توجه به زندگی روزانه هر فرد است که بتواند نیروی بیشتری برا ی تمرکز گذاشته و موفقیت بیشتری در موضوع موردنظر و تمرکز کامل‌تری بر تمایل غریزی و فعل و ترک خود داشته باشد. تمرکز در اینجا تنها درمقام فعل نیست و در "فعل و ترک امر غریزی" به یک اندازه مهم و ضروری است بدون ان امکان گذر وجود ندارد.

چهارم- علامت موفقیت در این سه مرحله رسیدن به مرحله چهارم است. در مرحله چهارم از امر غریزی احساس لذتی حاصل می‌شود که متناسب با هر امر غریزی متفاوت است اما به خوبی درک می‌شود که این حاصل تمرکز و تعمیقی است که از طی این مراحل برای اوحاصل شده است.

۱۰- همه این مراحل اگر به درستی طی شود به انسان احساس قدرت و اقتداری در امر غریزی می‌دهد که او را از دوراهی "تسلیم یا سرکوب" خارج می‌کند و غریزه را همچون تمام تمایلات و بینش‌ها و ابعاد زندگی مادی و معنوی او قابل‌دسترس و برنامه‌ریزی کرده و از رقیبی سرسخت که همیشه زندگی انسان رابه اختیار خود تغییر می‌دهد به رفیقی همراه و پرانرژی تبدیل می‌کند که پیوسته یار و همراه اوست و در مواقع سخت و دردناک می‌تواند به او نیرو و توانی بدهد که در جای دیگری موجود نیست و از راه دیگر نمی‌توان دست یافت. شاید نمونه این نتیجه را می‌توان در دستور سلوکی آیت‌الحق قاضی یافت که شروع برنامه "تهجد سحری" را با اکل و شرب تجویز می‌کند و نه با دعا و مناجات!

۱۱- در انتهای این سیر عملی فرد به درک واقعی و عینی می‌رسد که کاملا با نگاه متداول درتناقض است. این تحول، بینشی عمیقی است که اگر در گذشته غریزه را "نیاز" و "ضرورت" و "غیرقابل‌اجتناب" تصور می‌کرده، اکنون آن را اقدام و عملی می‌داند که انسان با تمام وجود خود برای آن تصمیم می‌گیرد. نگاه اول غریزه را به عنوان "نیاز ضروری و غیرقابل‌اجتناب" و "متضاد با کلیت زندگی عقلی" و "مجبور به تسلیم یا سرکوب نسبی" می‌داند و نگاه دوم آن را همچون تمام اعمال و ابعاد انسانی که با عقل جامع قابل همراهی بلکه ضروری است و نه تنها نیازی به سرکوب یا تسلیم نیست، بلکه همچون ارتشی قدرتمند در تمام مراحل حرکت انسانی با ما همراه و یاور است.

۱۲- اگرچه این درک و معرفت و باور پس از طی مراحل عملی حاصل می‌شود اما درابتدای کار باید مراتبی از این تصدیق و توجه به صورت نظری برای انسان حاصل شود. فردی که در اوج تشت‌های غریزی هرگز از نگاه اول خارج نشده و منکر نگاه دوم است نمی‌تواند عمل درست و کاملی در امر غریزی داشته باشد و در نتیجه مراحل بعدی نیز هرگز طی نخواهد شد.

۱۳- نکته شگفت و حساس این نگرش این است که "بن‌بست یا گشایش" در امر غریزی را مختص کسانی نمی‌داند که امکان ارضای بیرونی دارند و یا می‌توانند پیدا کنند! تشتت در امر غذا بیشتر از آنکه در گرسنگان و کم‌غذایان باشد، در قشر متمول و کسانی است که هیچ محرومیت غذایی ندارند و شاید در این قشر غالب باشد. این امر در غریزه جنسی سخت‌تر درک می‌شود اما گواه آن آمار فراوان همسرانی است که دراوج گرفتاری و مشکلات جنسی هستند و اگر نگوییم در این غریزه هم در متاهلین غالب است، حداقل می‌توان با اطمینان گفت که هرگز ازدواج یا دسترسی آزاد به امر جنسی نتوانسته آمار مشکلات و تشتت‌های جنسی را کاهش دهد. این آمار برای افرادی که بی‌بندوباری جنسی را یدک می‌کشند شدیدتر است.

۱٤- نکته حساس دیگر اینکه چرخه بازگشتی که در بند ۹ توضیح داده شد مختص کسانی نیست که قصد انجام فعل غریزی را دارند و کسانی که قصد ترک فعل و کنار گذاشتن غریزه را دارند هم شامل می‌شود. یعنی چرخه "توجه، توقف، تمرکز و درک لذت عمیق" حتی برای کسانی معتبر است که قصد ترک فعل غریزی را در امری خاص دارند! چگونه چنین چیزی ممکن است و چگونه انسانی که می‌خواهد فعل غریزی را ترک کند باید لذت عمیق آن را درک واحساس کند؟! آیا این به معنی قرار دادن خود در معرض امر خلاف و گناه و تحریک غریزه و تشدید مشکلات نیست؟!

جواب منفی است!

جواب منفی است:

توضیح اینکه منظور این نیست که فرد بدون دلیل خود را در معرض تحریک غریزی و فضای نادرست و شهوت آلود و یا محیطی که او را به سوی این گرفتاری جذب می‌کند، قرار دهد. بلکه منظور این است که انسانی که در معرض این جاذبه و گرفتار و دوراهی آن قرار گرفته برای ترک این میدان سخت و بازگشت به خویشتن و تسلط بر غرایز لازم است همین پروسه را تا درک لذت طی کرده و اینگونه امکان نگاه انسانی و از موضع قدرت و کرامت برای او حاصل می‌شود. نگاه متداول غیرانسانی و مبتنی بر دوراهی "تسلیم، سرکوب" دراین موارد توصیه به "بی‌توجهی و تلقین معکوس و گذرکردن با فشار" می‌کند. اما نگاه "انسان‌محور" توصیه به "توجه و تمرکز و درک عمیق آن" می‌کند و مدعی است اینگونه است که قدرت و کرامت انسانی برانگیخته می‌شود. گویی در این نگاه انسان را ارج و قربی است که باید به او فهماند که چه لذت عمیقی را باید از دست بدهد و ترک کند و تنها با دانستن اهمیت و لذت و برتری آنچه که قرار است از دست بدهد می‌تواند به این انتخاب رسیده و قدرت خود را آشکار کند! برخلاف نگاه متداول که در این نقطه حساس توصیه اکید می‌کند که هرچه بیشتر "باید به خویشتن بی‌اعتماد باشی و با تمام قدرت خودت را از میدان انتخاب دورکنی!" اوج تفاوت "نگاه انسان‌محور" در درمان انحرافات جنسی آشکار می‌شود و در این مسیر دستور‌العمل‌های حیرت‌آور و خطرناکی دارد که با عقل عادی به هیچ صورت سازگار نیست.

۱۵- نکته مهم دیگر این است که اگرچه تمرکز کلید حل معمای غریزه است اما مقدمات بینشی و روحی و فضای زندگی و محیط فعل و ترک امر غریزی نقشی اساسی در تمرکز انسان دارد. این نقش اگرچه غیرمستقیم و از طریق اثرات در تمرکز حاصل می‌شود اما به دلیل اینکه تمام این چرخه از طریق تمرکز به نتیجه می‌رسد، نقش غیرمستقیم این عوامل بسیار اساسی و سرنوشت‌ساز است و بدون رعایت آن‌ها نمی‌توان به نتیجه رسید. به‌عنوان مثال غذاخوردن در سفره گرم خانواده با غذایی که در رستوران صرف می‌شود با خوردن و آشامیدن در حین راه‌رفتن هرگز به یک اندازه برای تمرکز مناسب نیست. اعتقاد قدیمی منسوب به جوانمردان ایرانی مبنی بر اینکه "انسان باید سر سفره بزرگ شود" در این تحلیل معنای عقلانی روشنی پیدا می‌کند. معنی آن این است که سفره خانواده ایرانی با آن معنی کامل و سنتی خود در طول بزرگ شدن کودک به او آرامش و تمرکز و قدرت تسلطی می‌دهد که بدیلی ندارد. وسعت این تاثیرات بسیار بیشتر از تصور ابتدایی ماست. غذا خوردن در بشقاب خود در سفره ساده‌ای که هر کس به غذای خود مشغول است تمرکزی به انسان می‌دهد که میز غذای اشرافی و توجه به غذاهای متنوعی که در هر گوشه آن هست هرگز نمی‌تواند آن را تامین کند. بعضی از این تاثیرات در علوم شناختی جدید کشف و مورد توجه قرار گرفته‌است.

این نکته در امور جنسی بسیار شدیدتر و حساس‌تر است. بالاترین امکان تمرکز در معقول‌ترین و طبیعی‌ترین موارد آن ممکن است. تمرکزی که درخانواده طبیعی و همسران ممکن است هرگز در تعدد ارتباطات به صورت تعدد زوجات و یا ارتباطات فراتر از آن و آزادی‌های جنسی ممکن نیست.

درآنچه که از بزرگان سلوک و حرکت انسانی مشاهده شده نمونه‌های عجیب و غیر‌قابل‌باوری وجود دارد که در اینجا مجال ذکر آن نیست.


فایل ها :


رسالۀ عملیّه (۴)

دورۀ چهارم رسالۀ عملیّه


بحث :

1 - 1402-12-16 گفت‌وگو مشاهده فایل ها :

آخرین جلسات برگزار شده ؟
94 - «من» و «حکمت نامتناهی»
1402-12-01
حکمت نامتناهی
93 - نکاتی دربارهٔ مسیر «حکمت نامتناهی»
1402-11-24
حکمت نامتناهی
1 - نقطهٔ شروع
1403-02-15
رسالهٔ عملیّه (۵)
33 - جمع‌بندی
1403-02-08
رسالۀ عملیّه (۴)
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب این سایت تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
با ما در شبکه های اجتماعی